کتاب حاضر به تالیف محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی و به ترجمه اصغر طاهرزاده از انتشارات لب المیزان منتشر شده است.
در رابطه با دامنه و گستره ی معرفت نفس باید گفت: انسان همواره به زبان و در خلال گفتگوهایش کلمه ی «من» و «خودم» را به کار می برد و مردم از این کلمه معانی مختلفی را به حسب سرگرمی به غرایز یا آزادی از آن، ادراک می کنند با این همه در جمیع آنات حقیقتی از خود را مشاهده می کنند که غیر از پدیده های خارجی و اعضای بدن آن ها است و با این که بدن خود را مشاهده می کنند که غیر از پدیده های خارجی و اعضای بدن آن ها است و با این که بدن خود را فراموش می کنند، از خود بی خبر نمی شوند و حتی افراد عادی که همه ی همت شان صرف حوائج مادی می گردد در شرایط بحرانی مثل ترس، بیشتر متوجه «من» یا نفس خود می شوند.
به خوبی با مطالعه ی کتاب متوجه خواهید شد نه تنها نفس بعد از مفارقت از دنیا باقی است، بلکه بدن حقیقی انسان هم که پاک تر و لطیف تر از این بدن مادی است و نور حس و حیات در آن بالذّات جاری است – بر خلاف بدن مادی که حس و حیات آن بالعرض است- و نسبتش به نفس نسبت روشنایی به خورشید است، باقی و جاودانی است. انسان وقتی بر اثر استکمال تکوینی به کمال انسانی یا حیوانی خود رسید، از این وجود دنیوی به سوی وجود اخروی و از دار «فنا» به سوی دار «بقا» پرواز می کند در حالی که دارای بدنی لطیف تر و حسّ و ادراک شدیدتر است و فهم این نکته ی مهم معنای معاد جسمانی را که از ظرائف معارف عالیه ی الهی است روشن می کند.
در کتاب پیش رو به خوبی روشن می شود نفس ناطقه در تمام مراتب ادراک حسی، خیالی و عقلی، خودش به تنهایی مدرِک است و آلات حسی تنها ابزار می باشند و صورت های حسی از آن جهت که نفس موجِد و مُظهِر آن صور می باشد در نزد نفس حاضر می شوند و در این راستا معلوم می شود برای نفس نشئه ی دیگری است که در آن نشئه اشیای ادراکی بدون ماده ی جسمانی موجودند. فهم این نکته اولین قدم در سیر و سلوک است تا انسان متوجه باشد با متعالی کردن نفسِ خود می تواند به بهترین شکل با حقایقِ صورت هایی که در خود ایجاد می کند، مرتبط باشد و از پایگاه باطنی اشیاء، اشیاء را بنگرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم :
” ابدان اخروی وجودِ استعدادی ندارند و ایجاد آن ها به سبب حرکات و استکمالات تدریجی ماده و به وسیله ی علل خارجی نیست، بلکه کمالات آن ها از لوازم وجود نفس می باشد، نظیر تبعیت سایه از صاحب سایه، زیرا وجود آن ها به صرف ابداع حق – و نه خلقت تدریجی – و از جهت فاعلی بوده و بدون مشارکت و جهت قابلی موجوداند. نفس به عنوان یکی از مظاهر قدرت مطلقه ی حق دارای قدرت ابداع یا لااقل واسطه ی ابداع و خلّاقیت است. جوهر نفسانی همراه با یک صورت و قالب مثالی است که لازمه ی وجود اوست و ناشی از اخلاقیات نفس بوده و مِثْل بدن دنیوی نیست که بدن مقدم بر نفس باشد بلکه بدن اخروی توأم با وجود نفس بوده و هر دو به معیت یکدیگر موجود می شوند. بدون این که بین نفس و بدن دوگانگی باشد.”

لینک کوتاه مطلب : https://hamyar.ofoghandisha.com/?p=66551

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *