پرسش:
چگونه اعتقاد و اقرار به وحدت خدا و ذکر «لا إله الّا الله»، ما را به فلاح دنیوی و اخروی میرساند؟ پرستش دو یا چند خدا، چه تأثیری دارد؟!
پاسخ:
آیا دو یا چند خدایی وجود دارند که کسی بخواهد آنها را بپرستد؛ یا فقط خودفریبی میباشد؟!
یک – ابتدا دقت نماییم که اسلام عزیز، دین عقلانیت، فطرت و حکمت میباشد؛ دینی که در اصول اعتقادیش، حقایق عالم هستی را به ما معرفی نموده تا «شناخت» مبتی بر عقل و علم باشد و البته ایمان، کار قلب (جان) آدمی میباشد؛ چه بسا بسیاری خداوند سبحان را بشناسند، اما چون ابلیس لعین و بسیاری از کفار، به او ایمان نیاورند؛ چنان که فرمود:
«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
– بگو زمین و كسانی كه در زمین هستند از آن كیست، اگر شما میدانید؟!
«سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»
– (در پاسخ تو) میگویند: همه از آن خدا است، بگو آیا متذكر نمیشوید؟!
«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»
– بگو: چه كسی پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است.
«سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ»
– میگویند: همه اینها از آن خدا است، بگو آیا تقوی پیشه نمیكنید (و از خدا نمیترسید که شرک میورزید)؟!
ممکن است برخی بگویند که تمامی کفار چنین نمیگویند! اما دقت شود که «سؤال» از عقل است و پاسخ عقل همین است.
بنابراین، ذکر لفظی «لا إله الّا الله» همانند سایر اذکار، هیچ اثری ندارد؛ مگر آن که بیان شناخت عقلی و اقرار به گرایش قلبی باشد و دوباره به قلب برگردد تا سبب تقویت ایمان گردد.
«ذکر»، یعنی «به یاد بودن – به یاد آوردن – فراموش نکردن – توجه نمودن»؛ چنین ذکری مقبول است و آثار و برکات خود را مترتب میسازد.
دو – دقت شود که «لا إله الّا الله»، اثبات وجود خداوند سبحان نمیباشد، بلکه نفی الوهیت هر چیزی به غیر از اوست. خواه مجسمه باشد، یا سیارات، یا طاغوتها و یا حتی هوای نفس درون، آنگاه که مورد اطاعت و بندگی قرار میگیرند.
اثر توحید
●- آثار شناخت خداوند (معرفة الله) و یکتاپرستی را در زندگی، نمیتواند بر شمرد، چنان که آثار شرک را نمیتوان بر شمرد؛ اما اجمالاً میتوان گفت: «آثار شناخت حق و زندگی عاقلانه، یا کَر و کور بودن و زندگی جاهلانه بسیار متفاوت است» یکی حرکت در نور است و دیگری در ظلمات، و بدیهی است که این دو راه یا دو صراط، به یک مقصد نمیرسند؛ یکی «صراط مستقیم» است و دیگری «صِرَاطِ الْجَحِیمِ»؛ مقصد یکی نور است و دیگری نار!
●- اگر کسی موحد نباشد، ابتدا وجود خودش تجزیه میشود! عقلش حکمی میدهد و اوهامش احکام دیگری صادر میکنند – قلبش انواع محبّتهای ضد و نقیض را در خود جای میدهد – هوای نفسش به چیزهای دیگری امر میکند – و چه بسا عملش متفاوت با همه اینها باشد و یا در اطاعت هر کدام، کاری بکند!
●- «ربّ»، یعنی «پروردگار»، یا همان مالک، صاحب اختیار و تربیت کنندۀ امور؛ لذا کسی که موحد نباشد، ربّهای گوناگونی در هر موضع و هر امری، به او امر و نهی میکنند و هر کدام را اطاعت و بندگی کند، از ناحیه دیگری تنبیه و معذب میگردد! اگر ربّ قدرت را بندگی کند، ربّ شهوت او را تنگنا قرار میدهد؛ و اگر ربّ شهوت را بندگی کند، ربّ ثروت و شهرت او را معذب میگرداند! لذا حضرت یوسف علیه السلام، به دو یار هم سلولی خود گفت:
«یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف علیه السلام، 39)
– اى دو هم صحبت زندانیم! آیا اربابان پراكنده بهترند یا خداى (الله) یگانه مقتدر؟!
خداوند متعال، تفاوت موحد و مشرک را در تفاوت تسلیم و فرمانبرداری از یک نفر یا چند نفر بیان نموده است:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» (الزّمر، 29)
– خداوند مثالی زده است: مردی را كه مملوك شركائی است كه درباره او پیوسته به مشاجره (کِشاکش در تملک) مشغولند، و مردی را كه تنها تسلیم یكنفر است، آیا این دو یكسانند؟ حمد مخصوص خدا است ولی اكثر آنها نمیدانند.
●- ممکن است برخی شرکایی در بندگی و اطاعت خداوند سبحان برگزینند، اما، مهم این است که او شریک نمیپذیرد و اگر کسی یک درصد دیگری را با او شریک قرار دهد، خداوند متعال، 99 درصد خود را نیز به او میبخشد و بندۀ مشرکش را مورد رحمت واسعه، مغفرت، لطف و هدایت خود قرار نمیدهد؛ چرا که مشرک شده است!
●- «مشرک»، دیگرانی را إله و ربّ خود برمی گزیند که چون خودش مخلوق و نیازمند به حق تعالی میباشند، لذا آنها نیز بر نفع و ضرر خود مالکیت و ربوبیّتی ندارند، چه رسد که برای دیگران خیری داشته باشند و بتوانند کاری کنند! بنابراین، هر کسی شرک بورزد، دچار اوهام میگردد، یعنی برای خود، اهداف کاذب برمی گزیند و امیدها و ترسهای واهی بر او غلبه مینماید!
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا» (الفرقان، 3)
– آنها غير از خداوند إلههایی (معبودانی) برای خود برگزيدند كه چيزی را نمیآفرينند، بلكه خودشان مخلوقند، مالك زيان و سود خود نيستند و نه مالك مرگ و حيات و رستاخيزشان.
●- و از همه مهمتر آن که مقصود و مقصد توحید، رشد و کمال و رسیدن به مقام قُرب الهی است که مشرک از آن محروم است!
زندگی پاک در دنیا و بهشت ابدی، از آن «مؤمن» است – بهشت، جایگاه انسان خوب با عمل صالح است؛ بنابراین، ابتدا به «ایمان» اهمیّت داده میشود و سپس به اعمال و قوت ایمان و زیادتی اعمال صالح، سبب ارتقای درجات میگردد.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (النّحل، 97)
– هر كس عمل صالح كند، در حالی كه مؤ من است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه میبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالی كه انجام دادند خواهيم داد.
جهنم نیز جایگاه انسان بد، با اعمال بد (ظلم و گناه) میباشد؛ یعنی کافر و مشرک، وارد بهشت نمیشود، جایگاهش جهنم است و سپس به نسبت گناهانش، به درکات سقوط میکند و معذب میگردد.














