فصلنامه علمی ـ تخصصی ویژه مبلغان
بهار ۱۳۹۹ ـ رمضان ۱۴۴۱ ـ شماره اول
محبوبان الهی از نگاه قرآن کریم
حجالاسلام والمسلمین مرتضی خوشنصیب۱ و گروه تولید محتوا
مقدمه
در برخی آیات قرآن، چهره مؤمنانی به تصویر کشیده که خداوند آنان را محبوب خود دانسته است. این مؤمنان را میتوان بهنهی گروه «پرهیزکاران»، «صابران»، «توکلکنندگان»، «توبهکنندگان و پاکیزگان»، «رزمندگان»، «نیکوکاران»، «بر پا کنندگان عدالت» و «پیروان و فرمانبران از پیامبر» تقسیم کرد۲. از آنجا که هر یک از این گروهها مورد توجه خاص قرآن کریم قرار گرفتهاند، شایسته است هر یک از این گروهها به صورت مستقل بیان و بررسی شوند۳. از میان آنها، به «تقواپیشگان»، «صابران»، «توکلکنندگان» و «توبهکاران» میپردازیم.
۱. تقواپیشگان
مفهوم تقوا
تقوا از ماده «وقی» و مصدر «وَقایه» است. تقوا در لغت، به معنای حفظ خود از چیزهای ترسناک و زیانبار، و در عرف اهل شرع به معنای خویشتنداری در برابر چیزهایی است که انسان را به گناه میاندازد و با ترک امور ممنوع به دست میآید۴. تقوا در فارسی، به پارسایی و پرهیزکاری ترجمه میشود. از مفاهیم نزدیک به تقوا، مفهوم وَرَع است که به معنای اجتناب از محرمات است۵.
اهمیت تقوا
در قرآن و روایات، نکات فراوانی در باب اهمیت تقوا آمده است که در اینجا سه نکته را یادآور میشویم.
۱. محور دعوت همه پیامبران خدا
قرآن کریم پس از بیان رئوس تعلیمات رسولان و خمیرمایههای اصلی ادیان آسمانی، تأکید ویژه آنان بر رعایت تقوا از سوی مردم را یادآور میشود؛ چنانکه نسبت به حضرت نوح میفرماید: «کذبت قوم نوح المرسلین إذ قال لهم أخوهم نوح ألا تتقون إنی لکم رسول أمین فاتقوا الله وأطیعون۶: قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند، هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمیکنید؟! مسلماً من برایتان فرستادهای امین هستم. تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید». نوح نبی مراعات تقوا را محور دعوت خود قرار داده و از امانتداری و خیرخواهی خود به عنوان شاهد صدق خویش در این دعوت یاد کرده است. این تعابیر از زبان حضرت هود، حضرت صالح، حضرت لوط و حضرت شعیب۷ نیز در گفتگوی آنان با قومشان تکرار شده و مشابه آن از زبان پیامبران دیگری همچون حضرت الیاس۸ و حضرت عیسی۹ نیز آمده است.
۲. بهترین توشه سفر آخرت
قرآن کریم در ضمن بیان احکام حج، تقوا را بهترین توشه این سفر معرفی میکند و میفرماید: «وتزودوا فإن خیر الزاد التقوی واتقون یا أولی الألباب۱۰: توشه بردارید و بهترین توشه، پرهیزگاری است و ای خردمندان! از من پروا کنید». وقتی امیرالمؤمنین در بازگشت از جنگ صفین به وادی السلام رسید، با استمداد از این آیه، مردگان را اینچنین خطاب کرد:
ای اهل سرزمین وحشتانگیز، و جایهای خشک و ویران و گورهای تاریک؛ ای خاکنشینان، ای ساکنان دیار غربت، ای اهل تنهایی، ای اهل وحشت! شما پیشروان ماید که جلوتر از ما رفتید و ما نیز در پی شما آمده به شما خواهیم پیوست؛ اما در خانههایتان، سکونت گزیدند و با همسرانتان ازدواج کردند و اموالتان را تقسیم کردند. این خبری است که ما داشتیم، پس شما چه خبر؟
سپس به همراهان خود فرمود: «أما لو اذن لهم فی الکلام لأخبروکم أن خیر الزاد التقوی۱۱: بدانید اگر به اینان اجازه سخن گفتن میدادند، به شما خبر میدادند که بهترین توشه، تقواست».
ابوحازم، یکی از تابعین میگوید:
چهاردشمن در کمین من هستند که چهار تای آنها عبارتند از: شیطانی که گمراهم میکند؛ مؤمنی که به من حسد میکند؛ کافری که با من میجنگد و منافقی که با من دشمنی میکند. ده دشمن دیگر هم عبارتند از: گرسنگی، تشنگی، گرما، سرما، برهنگی، پیری، بیماری، فقر، مرگ، و آتش [دوزخ]. من تنها با سلاحی کامل، طاقت مقاومت در برابر آنها را دارم و سلاحی برتر از تقوا نیز برای این کار نمییابم۱۲.
قرآن کریم در آیات متعددی با بیان سرانجام نیک تقواپیشگان، آنان را وارثان بهشت میداند؛ از جمله میفرماید: «تِلک الجنّةُ الّتی نورِثُ مِن عِبادِنا مَن کان تَقِیّاً۱۳: این همان بهشتی است که به بندگان پرهیزگار خود، به ارث میدهیم».
۳. شرط قبولی اعمال
تقوا، شرط قبولی اعمال به درگاه خداوند است. قرآن کریم با اشاره به داستان قربانی آوردن هابیل و قابیل به درگاه خداوند و پذیرش یکی از قربانیها و ردّ دیگری، علت قبولی را از زبان هابیل چنین بیان میکند: «إنما یتقبّل الله من المتقین۱۴: خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد». قبولی اعمال و اعطای ثواب بر آن، منوط به داشتن تقوای قلبی و دوری از گناهان هنگام رویارویی با آنهاست. قابیل در مقام عمل اثبات کرد که از پرهیزکاران نبود و شایستگی قبولی قربانی به درگاه خدا را نداشت؛ زیرا به سبب حسادت، دستش را به خون برادرش آلوده کرد و اولین قتل و برادرکشی را بر روی زمین راه انداخت۱۵. امام صادق درباره عمل بسیار بدون تقوا فرمود:
عمل اندک ولی با تقوا، بهتر از عمل بسیار ولی بدون تقواست؛ مانند این که فردی اطعام طعام میکند و با همسایگانش مدارا، و با دیگران با نرمخویی رفتار میکند؛ ولی تا دری از حرام بر رویش باز میشود، وارد آن میشود. این عمل بدون تقواست و فرد دیگری است که چنین کارهای خیری را انجام نمیدهد، ولی وقتی دری از حرام برایش باز میشود، وارد آن نمیشود۱۶.
محبوبیت و برتری پرهیزکاران در نزد خدا
تقوا، سبب محبوبیت و برتری انسان در درگاه خداوند میشود؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «إن الله یحب المتقین۱۷: خداوند پرهیزکاران را دوست دارد».
۱. معنای محبوبیت در نزد پروردگار
خداوند متعال دو نوع رحمت دارد: رحمت فراگیر و عام که همه مخلوقات را در بر میگیرد و در بهرهمندی از آن تفاوتی میان خوبان و بدان نیست؛ چنانکه فرمود: «و رحمتی وسعت کل شیء۱۸: رحمتم همه چیز را فرا گرفته است». آفرینش مخلوقات و اعطای نعمت روزی و سلامتی و امنیت به آنان، نمونههایی از این رحمت عام است. بخش دوم رحمت خداوند، «رحمت خاص» است که به برگزیدگان و دوستان او اختصاص دارد. بنابر روایت امام صادق، «رحمانیت» رحمت فراگیر خداوند و «رحیمیت» رحمت خاص اوست که در اولین آیه از قرآن، یعنی آیه بسم الله آمده است۱۹. رحیمیت خدا، توفیقها و عنایتها و هدایتهای ویژه و اعطای مقام و منزلت خاص در درگاه خداوند است که شامل حال پرهیزکاران میشود.
۲. تقوا، ملاک برتری در نزد خداوند
تقوا نه تنها انسان را نزد خداوند محبوب میکند؛ بلکه او را به مقام برتری میرساند: «یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم۲۰: ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست». بنابر این آیه شریفه، تنها عاملی که سبب برتری و کرامت بیشتر در نزد خداست، همان تقوا و ترس از اوست. چه بسا زنی به سبب تقوا نزد خداوند، بسی گرامیتر از شوهرش باشد یا کسی که از نژاد و قبیله در ظاهر پستتری است، اما به سبب تقوا، گرامیتر از فردی است که از نژاد برتر و قبیله بزرگتر باشد.
۳. سر محبوبیت و برتری پرهیزکاران در نزد خداوند
شاید این سؤال مطرح شود که چرا تقوا، انسان را نزد خداوند اینچنین محبوب و گرامی میکند؟ پاسخ این سؤال را باید از تأمل در مفهوم تقوا یافت؛ زیرا حقیقت تقوا، خویشتنداری در برابر امیال نفسانی و ترجیح خواستهها و اوامر الهی بر خواستهها و اوامر نفسانی است. وقتی انسان به سبب تعظیم خدا، خواست او را بر خواستههای زودگذر خود مقدم بدارد، خداوند نیز او را دوست میدارد، از مقربان خود قرار میدهد و از آنچه نزدش دوستداشتنیتر است، به او عطا میکند تا او را راضی کند. امام صادق فرمود: «ما نقل الله عز وجل عبداً من ذل المعاصی إلى عز التقوی إلا أغناء من غیر مال وأعزه من غیر عشیرة وآنسه من غیر بشر۲۱: خداوند عزوجل هر بندهای را که از ذلت گناهان به عزت تقوا منتقل کند، بدون مال او را بینیاز میکند و بدون قبیله و خویشاوندان، او را عزت داده و او را بدون بشری، انس میدهد۲۲».
در سالهای قحطی مصر، وقتی یوسف عزیز مصر شد؛ زلیخا، همسر عزیز پیشین، آنچنان دچار فقر شد که به گدایی از مردم روی آورد و حتی روزی بر سر راه یوسف نشست تا از او کمک بخواهد. یوسف در میان جمعی از همراهان خود سوار بر مرکب بر او میگذشت که زلیخا ایستاد و گفت: «سبحان من جعل الملوک بالمعصیة عبیداً وجعل العبید بالطاعة ملوکاً؛ پاک و منزه است کسی که فرمانروایان را به سبب معصیت، برده نمود و بردگان را به سبب طاعت، پادشاه قرار داد». یوسف او را شناخت و گفت: «تو همان زلیخا هستی؟». گفت: «آری؛ من فریفته جمال و مال خود شدم؛ زیرا زیباترین و مالدارترین زن مصر بودم، در حالی که مال و جمالم همه از دستم رفت۲۳».
بندگی کن تا که سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
همچو سلمان در مسلمانی بکوش
ای مسلمان! تا مسلمانت کنند
خوی حیوانی سزاوار تو نیست
ترک این خو کن که انسانت کنند۲۴
۴. تکریک بیشتر پرهیزکاران در سیره پیامبر و اهلبیت
پیامبر اکرم نیز تقوا را ملاک تکریک و برتری اصحاب خود قرار داده بود و اصحاب باتقواتر را بیشتر تکریک میکرد تا جایی که افرادی مانند سلمان فارسی و بلال حبشی و عمار یاسر از مقربان ایشان بودند. اگر چه بسیاری از اصحاب نیز بیتوجه به این حکم الهی و نبوی، در مقایسه و برتری برخی بر برخی دیگر به ملاکهای موهوم نژادی و قبیلهای خود تکیه میکردند. روزی گروهی از قبیله قریش دور هم جمع شده بودند و هر یک به حسب و نسب خود افتخار میکرد تا اینکه نوبت به سلمان رسید و عمر از اصل و نسب او پرسید. سلمان در پاسخ گفت: «من سلمان، پسر بندهای از بندگان خدایم. گمراهی بودم که خدای عزوجل به سبب محمد، هدایتم نمود و بینوایی بودم که خداوند به سبب محمد، توانگرم ساخت و بردهای بودم که خداوند به سبب محمد، آزادم کرد. این حسب من و این نسب من است!». وقتی سلمان این ماجرا را برای پیامبر بازگو کرد، آن حضرت فرمود: «ای گروه قریش! حَسَب مرد، دین اوست و جوانمردی او، اخلاق او و ریشهاش، خرد اوست. خداوند میفرماید: ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست». سپس به سلمان فرمود: «هیچ یک از اینها بر تو برتری ندارند، جز به تقوا و اگر تقوای تو بیش از آنان باشد، تو از آنها برتری۲۵».
ملاک برتری نزد اهلبیت و امام زمان نیز چیزی جز تقوا نیست. یکی از شاگردان خاص میرزا جوادآقا ملکی تبریزی میگوید:
شبی در عالم رؤیا حضرت صاحبالامر را با جماعتی دیدم که در صحرایی به نماز جماعت ایستادهاند. نزدیک رفتم تا جمال مبارکش را زیارت کنم و دست شریفش را ببوسم. شیخ بزرگی را دیدم که در کنار آن حضرت ایستاده و آثار بزرگی و وقار از سیمایش پیدابود. هنگامی که بیدار شدم، فکر کردم آن شیخ کیست که اینقدر به امام نزدیک است. برای یافتنش به مشهد و تهران سفر کردم، اما او را نیافتم. او را در مدرسه فیضیه و در یکی از حجرهها، مشغول تدریس دیدم. پرسیدم این آقا کیست؟ گفتند: آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی است. خدمتش رسیدم، از من تفقد زیادی کرد و فرمود: کی آمدی؟ گویا مرا دیده و شناخته و از قضیه آگاه است. از آن پس، ملازمتش را اختیار کرده و او را چنان یافتم که دیده بودم و میخواستم۲۶.
راههای تحصیل و تحکیم تقوا
برای دستیابی به تقوای الهی و استحکامبخشی به آن، راهکارهایی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
۱. ترک محرمات
نخستین راه به دست آوردن تقوا، پرهیز از محرمات است؛ چنانکه رسولخدا فرمود: «من ورع عن محارم الله فهو من أورع الناس۲۷: کسی که از حرامهای خدا پروا کند، از پارساترین مردم است». انسان پارسا کسی است که چون در صحنه شهوت حرام و بیعفتی قرار میگیرد، یوسفوار از آن صحنه میگریزد و چون در عرصه ثروت و قدرت قرار گیرد، همچون مولی خود امیرالمؤمنین، پاک و بیآلایش از آن بیرون میآید. در شرح حال آیتالله حاجآقا رضا همدانی آمده است: «در مدت عمرش کسی از او غیبتی نشنید و هرگز به کسی اجازه نمیداد تا در حضورش از کسی دیگر سخن بگویند و اگر احساس میکرد پای غیبت به میان آمده است، فوراً مسئله علمی طرح میکرد و رشته سخن را میگردانید۲۸».
متأسفانه با کمرنگ شدن تقوا در جامعه امروز، گناهانی مانند سبک شمردن نماز، روزهخواری در ملأ عام، غیبت و تهمت، دروغ، تمسخر، عقوق والدین، قطع رحم، رباخواری و … نسبت به اوایل انقلاب، افزایش چشمگیری یافته است که باید در این زمینه فرهنگسازی جدی صورت گیرد. آدمی باید با حساب کشیدن از نفس خود، کسب و کارش را ارزیابی کند و مراقب باشد تا مبادا حرام به زندگیش وارد شود؛ زیرا مال حرام، سرمنشأ بسیاری از گناهان است؛ چنانکه رسولخدا فرمود: «انسان در زمره تقواپیشگان نیست، مگر اینکه از خود حساب بکشد؛ سختتر از حسابرسی شریک از شریکش تا بداند که خوراکش از کجا و نوشیدنیاش از کجا و پوشیدنیاش از کجاست؛ از حلال یا از حرام است؟۲۹».
۲. خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خود دیدن
دومین راه به دست آوردن تقوا، خداشناسی است؛ یعنی انسان همواره خدا را حاضر و ناظر بر اعمالش ببیند و در محضرش معصیت نکند؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «ألم یعلم بأن الله یری۳۰: آیا ندانست که خداوند (اعمالش را) میبیند؟!». در چنین حالتی انسان میتواند خود را از هر گناهی حفظ کند؛ زیرا به طور طبیعی وقتی در برابر ناظر محترمی قرار بگیرد، بسیاری از کارهای زشت را به سبب حیا یا ترس ترک میکند. شخصی به امام زینالعابدین گفت: من فردی گنهکارم و در برابر گناهان صبر ندارم، مرا موعظهای کن. امام در پاسخ به او فرمود: «پنج کار را انجام بده و هر چه میخواهی گناه کن». سپس فرمود:
«لا تأکل رزق الله وإذ نبت ما شئت، اخرج من ولایة الله وإذ نبت ما شئت، اطلب موضعاً لا یراک الله وإذ نبت ما شئت، إذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک وإذ نبت ما شئت وإذا أدخله ملک فی النار فلا تدخل فی النار وإذ نبت ما شئت۳۱: از روزی خدا مخور و هر چه میخواهی گناه کن؛ از ولایت خداوند خارج شو و هر چه میخواهی گناه کن؛ جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و در آنجا هر چه میخواهی گناه کن؛ هنگامی که ملک الموت برای قبض روحت میآید، او را از خودت دفع کن و هر چه میخواهی گناه کن و هنگامی که [فرشته] مالک تو را به آتش درآورد، داخل آتش مشو و هر چه میخواهی گناه کن».
۳. روزهداری
یکی از بهترین راههای به دست آوردن تقوا و کسب محبت خدا، روزهداری است. خداوند متعال پس از بیان حکم حتمی روزه ماه رمضان، مهمترین ثمره آن را حصول تقوا میداند۳۲؛ چرا که حقیقت روزه، چیزی جز بازداشتن نفس از شهوات و خواستههای نفسانی نیست. اگر کسی یک ماه تمام خود را بر مهار هواهای نفسانی تمرین دهد و خوردن و آشامیدن و لذتهایی را که در حالت غیر روزه بر او حلال است، به خاطر فرمان خدا ترک کند؛ به تدریج فضیلت تقوا در درونش پدید میآید، رشد میکند و تقویت میشود تا جایی که در پایان ماه رمضان به آسانی از محرمات دیگر نیز اجتناب میکند و محبوب درگاه خداوند میشود.
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
بعد از آنش با ملک انباز کنی
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
امتحان کن چند روزی در صیام
یک شبی بیدار شو دولت بگیر۳۳
۴. پرهیز از دنیاطلبی
اسلام مسلمانان را به بهره بردن از موهبتهای دنیایی به مقدار لازم، سفارش کرده است: «لا تنس نصیبک من الدنیا۳۴: بهرهات را از دنیا فراموش مکن»، اما آنان را از دنیادوستی افراطی و دنیاپرستی نیز بر حذر داشته و آن را با تقوا منافی دانسته است؛ چنانکه امام علی میفرماید: «حرام على کل قلب متولّه بالدنیا أن تسکنه التقوی۳۵: حرام است بر هر دل شیفته دنیا که تقوا در آن، خانه کند». دنیادوستی انسان را به سوی انجام بسیاری از محرمات خدا میکشاند و دل او را از تقوا و ایمان تهی میکند.
۲. صابران
گروه دوم، صابران هستند که آیه ۱۴۶ سوره آلعمران، آنان را محبوبان خدا معرفی کرده است.
مفهوم صبر
صبر، در برابر جَزع یا بیتابی۳۶، و به معنای خودداری از بیتابی است۳۷. برخی در تعریف آن گفتهاند: «نگهداری و کنترل نفس در حالت خاصی که سبب پایداری در انجام کارهای سخت، تحمل سختیها و مشکلات و کنترل تکانههای شهوانی میشود۳۸». در زبان فارسی نیز همان واژه صبر یا شکیبایی برای آن به کار میرود.
اقسام صبر
صبر، حقیقتی واحد است که به اعتبار آنچه به آن تعلق میگیرد، به سه قسمت تقسیم میشود. در روایتی از پیامبر اینگونه تقسیم شده است: «الصبر ثلاثة: صبر عند المصیبة وصبر على الطاعة وصبر عن المعصیة۳۹: شکیبایی سه قسم است: شکیبایی در مصیبت، شکیبایی در انجام طاعت و شکیبایی در ترک معصیت».
۱. صبر بر مصیبت
صبر بر مصیبت؛ یعنی انسان در برابر سختیها و ناملايمات روزگار مانند فراق نزدیکان و دوستان، بیماریها و خسارات مالی و بدنی و آبرویی که به او وارد میشود، ایستادگی کند و بیتابی نکند؛ چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
«ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الأموال والأنفس والثمرات وبشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله وإنا إليه راجعون۴۰: و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات کشاورزی میآزماییم و شکیبایان را مژده ده؛ کسانی که وقتی مصیبتی به آنان برسد، میگویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم».
توجه به این واقعیت که همه از اوییم، ما را به این حقیقت رهنمون میکند که همه مواهب و حتی وجود ما از اوست و خداوند به حکمت خود، روزی نعمت میدهد و اگر صلاح بداند، روزی آن را باز میستاند. بنابراین دنیا، سرای جاویدان نیست. زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها، زودگذر و هر یک وسیلهای برای پیمودن مراحل تکامل است۴۱.
صبر گاهی انسان را به مقامی میرساند که به مصیبتها راضی میشود، آنها را همچون سری میان خود و خدا نگه میدارد و هیچ گلایهای از آنها به بندگان دیگر خدا نمیکند؛ مانند صبر جمیل حضرت یعقوب بر فراق فرزندان دلبندش یوسف و بنیامین۴۲. امام باقر در تفسیر صبر جمیل فرمود: «ذلک صبر لیس فیه شکوى إلى الناس۴۳: آن، صبری است که در آن نزد مردم شکوه نشود».
حکایت اول
هنگامی که فرزند فاضل آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی، حاج آقا مهدی از دنیا رفت، ایشان با آرامش و وقار و بردباری بر پیکر او نماز گزارد و تسلیم مقدرات الهی گشت. وقتی برخی دانشمندان و بازاریان تهران برای عرض تسلیت به حضورش رسیدند و گفتند: «دعا کنید خدا مهر این فقید را از دلتان بیرون کند تا تحمل مصیبت برایتان آسان شود»، فرمود: «لیکن من میگویم: دعا کنید خدا مهرش را در دلم بیشتر کند تا مصیبت مرگش در دلم بیشتر اثر کند و صبر کنم تا خداوند اجر و ثواب بیشتری به من عطا نماید».
حکایت دوم
روزی انوشیروان در مسئلهای بر وزیر حکیمش بزرگمهر خشمگین شد و دستور داد پایش را با بندی آهنین ببندند و در خانهای تاریک زندانیاش کنند. بزرگمهر مدتی در آنجا محبوس بود. پس از مدتی شاه شخصی را فرستاد تا از احوال او جویا شود. آن شخص رفت، ولی با کمال تعجب او را بر خلاف دیگر زندانیان، بسیار عادی و با نشاط یافت. با تعجب پرسید: «تو در این تنگنا اینچنین سرحال هستی؟!». پاسخ داد: «شش عنصر یافتهام. آنها را به هم عجین کردهام و به کار میگیرم. آن معجون مرا به این حال نگه داشته است که میبینی». آن شخص پرسید: «آن عناصر کدامند؟». گفت: «نخست توکل به خداوند، دوم ایمان به این که آنچه مقدّر است، پیش خواهد آمد؛ سوم شکیبایی که بهترین چیزی است که فرد گرفتار میتواند آن را به کار گیرد؛ چهارم به فرض اگر من صبر نکنم، چه راهی دارم؟ آیا بیتابی کردن به من کمکی میکند؟ پنجم اندیشیدن در اینکه گرفتاری من میتوانست بدتر از این باشد و این، نسبت به آن بدتر فرضی بهتر است؛ ششم از این ستون به آن ستون فرج است و هر لحظه شاید وضعیت من دگرگون شود». وقتی آن شخص این سخن را به گوش پادشاه رساند، انوشیروان او را آزاد کرد و او را به حضور طلبید و دو باره در جایگاه وزارت مورد عزت و احترام قرار داد۴۴.
۲. صبر بر طاعت
صبر بر طاعت، به معنای استمرار و مداومت بر انجام دادن واجبات و مستحبات دین است. واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد و زکات و خمس و مستحبات مثل نوافل مستحب یومیه، روزه و صدقه مستحب است. آنچه در صبر بر طاعت مهم است، مداومت و استقامت بر انجام دادن آن است. اگر کسی به هر دلیلی مانند تنبلی و بیحوصلگی، نمازهایش را ترک کند یا کسی با وجود سلامتی جسمانی و قدرت و نشاط جوانی، روزه ماه رمضانش را نگیرد، صبر بر طاعت ندارد و هنوز در مقام بندگی خداوند تثبیت نشده است. نمونههای زیبایی از شکیبایی بر طاعت را میتوان در سیره علماء و بزرگان دین دید. برای مثال در شرح حال شیخ آقا بزرگ تهرانی آمده است:
شیخ با همه اشتغالات پر دامنه علمی و تتبعات فرصتگیری که داشت، از انجام دادن عبادات اسلامی و ریاضات شرعی و تهذيب و ترویض نفس غفلت نمیکرد. شب چهارشنبه هر هفته، پیاده از نجف به مسجد سَهله میرفت و در آنجا به نماز و دعا و عبادت میپرداخت و این کار را تا رسیدن به سن ۸۰ سالگی ادامه داد. او امام جماعت نیز بود و این سنت دینی و اجتماعی را تا چند سال پیش از درگذشتش به پا میداشت۴۵.
در شرح حال حاج ملاهادی سبزواری نیز نوشتهاند: «در چهار فصل سال، ثلث آخر هر شب را بیدار بود و در تاریکی شب تا طلوع آفتاب، به عبادت میپرداخت. اول شب نیز سه ساعت در تاریکی عبادت میکرد و نیم ساعت در حیاط راه میرفت۴۶».
۳. صبر بر معصیت
صبر بر معصیت، به معنای استقامت و پایداری بر ترک معاصی است. انسان شکیبا از منظر دین، کسی است که در برابر شعلههای سرکش شهوات و امواج هوى و هوس ایستادگی کند. امام صادق فرموده است:
گروهی از مردم در روز قیامت بر میخیزند و تا درب بهشت میآیند و آن را میکوبند. به آنان میگویند: «شما کیستید؟». میگویند: «اهل صبریم». به آنان میگویند: «بر چه چیزی صبر میکردید؟». میگویند: «بر طاعت خدا و از معاصی خدا، صبر میکردیم». [در این هنگام] خداوند عزوجل میفرماید: «راست میگویند، آنان را به بهشت درآورید».
این همان سخن خداوند عزوجل است که میفرماید: «إنما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب۴۷: همانا صابران اجرشان را بدون حسابرسی تمام میستانند۴۸».
«ترک معصیت» و «ارتکاب آن» مانند بالا رفتن از یک کوه یا پایینآمدن از آن است که حرکت اول سختتر و دشوارتر است و شکیبایی و صبری در خوری میطلبد و سرانجامی نیکو دارد. صبر بر معصیت، برترین مرتبه صبر است که صبر بر طاعت و صبر بر مصیبت از نظر رتبه، بعد از آن قرار دارند۴۹.
اهمیت و آثار صبر
در آیات قرآن و روایات، میتوان اثرات ارزشمندی را برای صبر مشاهده کرد که به برخی از آنها میپردازیم.
۱. محبوبیت صابران در نزد خداوند
قرآن کریم در وصف صابران میفرماید: «والله یحب الصابرین۵۰: خدا صابران را دوست دارد». این فراز پس از نقل مجاهدتها و پایداریهای رزمندگان خداجویی است که در رکاب پیامبران پیشین جنگیده، در این راه سختیها را به جان خریده و روحیهشان ضعیف و سست نشده و در برابر باطل تسلیم نشدهاند.
صابران کسانی هستند که امتحانهای گوناگون خداوند را پشت سر گذاشته و از همه آنها سرفراز بیرون آمدهاند. صابران، بندگان راستین خدا هستند که صداقت خود را در عرصه عمل نشان داده و در آزمون بندگی خدا، نمره کامل گرفتهاند. آنان پیرو همان چیزی هستند که خداوند بیهمتا میپسندد؛ چه درد باشد و چه درمان، چه وصل باشد و چه هجران. آنان در هنگام نعمتها، سرمست و مغرور و سرکش و غرق گناه نمیشوند و در هنگام سختیها نیز بیتاب و ناسپاس نمیشوند. چنین انسانهایی محبوب درگاه خداوند هستند و خداوند رحمت و عنایت خاص خود را نثار آنان میکند.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد۵۱
۲. همراهی خدا با صابران
خداوند متعال برای تشویق صابران، چهار بار با تعبیر «الله مع الصابرین: خدا با صابران است»، خود را همراه آنان معرفی کرده است که این همراهی، به معنای فرستادن نصرت و یاری خود بر آنان است. ابتدا در سوره بقره، مؤمنان را به مدد گرفتن از صبر و نماز فرا میخواند: «یا أیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة إن الله مع الصابرین۵۲: ای مؤمنان! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با شکیبایان است». سه مورد دیگر همراهی خدا با صابران، به صحنههای نبرد و کارزار با دشمنان بر میگردد. از زبان همراهان صبور و با استقامت «طالوت» که به رغم ضعف ایمان و سست عنصری بیشتر لشکریان، سخت ایستادگی کرده بودند؛ همراهی خود را با صابران بشارت میدهد و میفرماید:
و چون طالوت و مؤمنان همراه وی از آن (نهر) گذشتند [همراهان سست ایمان طالوت که از آن آب نوشیده بودند و اکثریت لشکر نیز بودند] گفتند: امروز ما را تاب جالوت و سپاه وی نیست؛ اما آنان که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: چه بسا گروهی اندک که به اذن خدا بر گروهی بسیار، پیروز شدهاند و خداوند با شکیبایان است۵۳.
در جنگ بدر نیز ضمن نصایحی که رعایت آنها ضامن پیروزی مؤمنان بر دشمنان است، میفرماید: «وأطیعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم واصبروا إن الله مع الصابرین۵۴: و از خداوند و رسولش فرمانبرداری کنید و با یکدیگر نزاع نکنید که سست میشوید و شکوهتان از میان میرود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است». در آخرین مورد نیز خداوند ابتدا توان مؤمنان صابر را ده برابر دیگران معرفی میکند. سپس به دلیل ضعف و سستی که احیاناً در برخی از مسلمانان رخنه کرده و میکند، قدرت مؤمنان صبور را دستکم دو برابر کفار دانسته و همراهی خود را با آنان اعلام میدارد و میفرماید:
الآن خفف الله عنکم وعلم أن فیکم ضعفاً فإن یکن منکم مائة صابرة یغلبوا مائتین وإن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن الله والله مع الصابرین۵۵: اکنون خداوند بر شما آسان گرفت و دانست که در شما ناتوانی است؛ پس اگر از شما صد تن شکیبا باشند، بر دویست تن پیروز میگردند و اگر از شما هزار تن باشند، به اذن خداوند بر دو هزار تن پیروز میشوند و خداوند با شکیبایان است.
۳. پیوند جداییناپذیر صبر و ایمان
میان صبر و ایمان، پیوندی مستحکم برقرار است تا جایی که روایات، رابطه صبر و ایمان را مانند رابطه سر و جسد دانستهاند؛ چنانکه امیرالمؤمنین فرمود: «وعلیکم بالصبر فإن الصبر من الإیمان کالرأس من الجسد ولا خیر فی جسد لا رأس معه ولا فی إیمان لا صبر معه۵۶: بر شما باد به صبر؛ زیرا صبر برای ایمان همچون سر است برای بدن و هیچ خیری در بدن بیسر نیست و هیچ خیری در ایمان بدون صبر». بنابراین انجام هر طاعت و ترک هر معصیت و تحمل هر مصیبت ـ که از لوازم عملی ایمان است ـ تنها با صبر ممکن است.
صبر و ایمان، رابطهای متقابل دارند. از یک سو ایمان قلبی، سازنده صبر است و از سوی دیگر، بدون صبر، ایمان قلبی تحقق نمییابد. بیشک مقاومت و ایستادگی در برابر وسوسههای شیطانی و نفسانی، با ایمان به خدا تحقق مییابد. بدون شناخت خداوند و اوصاف او و بدون ایمان به وی، صبر و بردباری تا رسیدن به سر منزل مقصود یعنی مراتب قرب حق تعالی، عملاً امکانپذیر نیست.
۴. صبر، گذرگاه رسیدن به موفقیتهای بزرگ
صبر و پایداری، ضرورتی تردیدناپذیر برای پیمودن مسیر حق است. هیچ رهرویی به مقصد نمیرسد، مگر آنکه در طریق حق، مقاوم باشد. گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود۵۷
تحمل و استقامتی که جان آدمی را در کوره حوادث روزگار همچون فولاد آبدیده میکند، سرمایه گرانقدری است که آدمی را به رستگاری میرساند. فراز و نشیبهای زندگی که برخی از آنها میتواند گردش چرخ زندگی را مختل کند و تا مرز تباهی دنیا و آخرت انسان پیش برود، تنها در سایه صبوری و ایستادگی عاقلانه و به هنگام مهر میشود؛ بلکه اکسیر اعظم صبر بسیاری از تهدیدها را به فرصتهای سازنده و چالشها را به پرورشگاهها مبدل میکند.
به قول ناصر خسرو:
تا نبیند رنج و سختی، مرد کی گردد تمام
تا نیاید باد و باران، گل کجا بويا شود
بنابر آیات قرآن، رسیدن به بزرگترین دستاوردها و توفیقات بزرگ، مرهون صبر و استقامت است. برای مثال حضرت موسی از همان ابتدای دعوت خود و پس از ایمان آوردن جمعی از جوانان بنیاسرائیل، یاران خود را به صبر سفارش میکرد تا به پیروزی نهایی بر فرعون نائل شوند: «قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین۵۸: موسی به قوم خود گفت از خدا یاری بجویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آن خداست. آن را به هر که بخواهد (و شایسته بداند) واگذار میکند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است». پس از شکست فرعون و غرق شدن او و لشکریانش در دریای نیل، بنیاسرائیل پیروز شدند و در روی زمین قدرت گرفتند. قرآن سر این پیروزی را صبر آنان معرفی کرد:
«وأورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض ومغاربها التی بارکنا فیها وتمت کلمة ربک الحسنی على بنی إسرئیل بما صبروا ودمّرنا ما کان یصنع فرعون وقومه وما کانوا یعرشون۵۹: و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قوم مستضعف واگذار کردیم؛ و وعده نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل تحقق یافت، به سبب صبر و استقامتی که به خرچ دادند و آنچه را فرعون و قومش [از کاخهای مجلل] ساخته و از باغهای داربستدار فراهم آورده بودند، در هم کوبیدیم».
هافت آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند۶۰
ملت مسلمان ایران نیز به پشتوانه صبر و استقامت، به موفقیتهای بزرگی در عرصه انقلاب و جنگ و سازندگی رسیده است و اگر در این راه همچنان شکیبایی بورزد و بر اهداف مقدس خود پافشاری کند، قلههای رفیعتر پیروزی و موفقیت را فتح خواهد کرد.
ماه رمضان، سکوی پرتاب صابران
هر انسانی به حکم طبیعت خود، به بهرهمندیهای مادی و لذتجوییهای شهوانی متمایل است. اگر چه این بهرهجوییها مادامی که در چارچوب عقل و شرع سامان پذیرد، مایه سلامتی جسم و جان آدمی و رشد و تعالی اوست؛ اما هر انسانی باید با تمرین در قالب التزام به احکام شریعت، خود را برای پرهیز از کامیابیهای حرام و بلکه مشتبه آماده سازد. ماه مبارک رمضان، فرصت بینظیری است که میتواند مؤمنان را در رسیدن به این هدف، یاری برساند و از آنان، شکیبایانی بسازد که هرگز اندیشه تجاوز از حدود الهی و شکستن حریمهای مقدس را به خود راه ندهند. عنایات ویژه حق تعالی نسبت به افراد با ایمان در ماه رمضان، در قالب تعابیری همچون «بستن در جهنم» و «گشودن در بهشت» و «پاداشهای مضاعف»، زمینه ساز رشد و کمال کسانی است که با تقویت صبر، در صدد جلب رضایت پروردگار خویشاند. از این روست که در روایات متعدد، ماه رمضان را ماه صبر نامیدهاند؛ چنانکه رسولخدا فرمود: «وهو شهر الصبر، وإن الصبر ثوابه الجنة۶۱: و آن، ماه صبر است و پاداش صبر، بهشت است». بیتردید اجتناب از خوردن، آشامیدن و ارضای تمایلات جنسی حلال در یک ماه، جلوه شکیبایی و صبوری آنان در مسیر بندگی است. از این روست که امام صادق «صبر» را در آیه شریفه قرآن به روزه تفسیر کرده است: «إذا نزلت بالرجل النازلة أو الشدة فلیصم؛ فإن الله عز وجل یقول: واستعینوا بالصبر، یعنی الصیام۶۲: هرگاه مصیبت یا سختیای بر فرد وارد شد، روزه بگیرد؛ چرا که خداوند میفرماید: از صبر یاری بجویید، یعنی از روزه».
باش در روزه شکیبا و مصّر
دم به دم قوت خدا را منتظر
کآن خدای خوبکار بردبار
هدیهها را میدهد در انتظار۶۳
۳. توکل کنندگان
توکلکنندگان به عنوان سومین دسته از محبوبان خدا صحبت میکنیم که خداوند دربارهشان میفرماید: «إن الله یحب المتوکلین۶۴: خداوند متوکلان را دوست دارد».
مفهوم توکل
توکل از ماده «وکل» و به معنای اعتماد و تکیه کردن بر دیگری و واگذاشتن کار خود به اوست۶۵. کسی که به او تکیه میشود و کار به او واگذار میشود، «وکیل» نامیده میشود که در فارسی نیز به او «وکیل»، «کارگزار» و «مباشر» گفته میشود. توکل بر خدا، به معنای واگذاشتن کار خود به خداست.
چیستی و ارکان توکل بر خداوند
توکل به خداوند بر سه رکن اساسی استوار است که عبارتند از:
۱. شناخت ضعف و عجز خود
نخستین رکن توکل، درک ضعفها، عجزها، جهلها، نیازها و محدودیتهای خود است. وجود انسان با ضعف و عجز و نیاز آمیخته است و حیات و وفات، جوانی و پیری، بیماری و سلامتی، فقر و ثروت و روزیاش به دست خداست. اگر انسان این حقیقت را دریابد، به دنبال یک تکیهگاه مطمئن میگردد تا با تکیه بر او، کاستیهایش را جبران کند و نیازهایش را بر طرف نماید.
تو قائم به خود نیستی یک قدم
ز غیبت مدد میرسد دم به دم
نه طفل دهان بسته بودی ز لاف
چو نافش بریدند و روزی گسست
همی روزی آمد به جوفش ز ناف؟
به پستان مادر درآویخت دست۶۶
۲. شناخت ضعف و عجزهای دیگران
رکن دوم توکل، دیدن ضعفها، عیبها و ناتوانیهای دیگران است. کسی که به اشیای بیجانی مانند خانه و باغ و خودرو و پول یا افراد ناتوانی مانند خود دل ببندد و آنان را بزرگتر از واقع ببیند، به خدا توکل نکرده است. رسولخدا از جبرئیل امین تفسیر «توکل» را پرسید و جبرئیل پاسخ داد:
«العلم بأن المخلوق لا یضّر ولا ینفع، ولا یعطی ولا یمنع، واستعمال الیأس من الخلق، فإذا کان العبد کذلک لم یعمل لأحد سوی الله، ولم یرج ولم یخف سوی الله، ولم یطمع فی أحد سوی الله، فهذا هو التوکل۶۷: علم به این است که مخلوق نه زیان میرساند و نه نفع، نه میبخشد و نه منع میکند و چشم امید از خلق برداشتن. هنگامی که بندهای چنین شد، جز برای خدا کار نمیکند و از غیر او امید و بیم ندارد و در احدی جز خدا طمع ندارد، این همان توکل است».
۳. شناخت کمالات آفریدگار خود و تکیه بر او
رکن سوم و اصلی توکل، دیدن کمالات و تواناییهای خالق و تکیه و امید بر اوست. این، همان تکیهگاه مطمئنی است که انسان باید به آن تکیه کند؛ چرا که خداوند سه صفت ممتاز دارد که او را شایسته جایگاه بهترین وکیل میکند. این صفات عبارتند از:
الف. حیات سرمدی
نخستین شرط لازم برای وکالت، حیات است که به نحو کامل در خداوند موجود است؛ چون خداوند تنها زندهای است که فانی نمیشود. از این رو همیشه میتوان بدون دغدغه و با اطمینان خاطر به او تکیه کرد؛ چنانکه فرمود: «وتوکل على الحی الذی لا یموت۶۸: و توکل کن بر آن زندهای که هرگز نمیمیرد». دیگران روزی زندهاند و روزی نیستند و با مرگ آنان، رشته همه وکالتها گسسته میشود.
ب. علم فراگیر
دومین صفت لازم برای وکیل خوب، علم و آگاهی است که به کاملترین شکل در خداوند موجود است. علم و آگاهی خداوند همه چیز را فرا میگیرد. او نیز از نیازها و خواستههای بندگان خود و موانع رفع آنها آگاه است؛ چنانکه فرمود: «وسع ربنا کل شیء علماً وعلى الله توکلنا۶۹: علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کردیم».
ج. قدرت نامحدود
سومین شرط وکیل خوب، قدرت و توانایی است تا بتواند کارهایی را که به او سپرده شده است، بهشایستگی انجام دهد. چنین شایستگیای در بالاترین سطح، تنها در خداوند متعال موجود است؛ چون دیگران یا ناتوان هستند و یا قدرتشان محدود و رو به زوال است؛ روزی بر مسند قدرت تکیه میزنند و روز دیگر سقوط میکنند، روزی غرق در ثروت و ناز و نعمتاند و روز دیگر در فقر و فلاکت؛ ولی خداوند متعال فرمانروای آسمانها و زمین است، بر همه چیز قدرت و سیطره دارد و هیچ ضعف و سستی و شکستی در کارش نیست: «وتوکل على العزیز الرحیم۷۰: و بر آن پیروزمند بخشاینده توکل کن». حکومت و تدبیر و اداره همه امور در کف با کفایت اوست۷۱. کسی که خدا را دارد، نباید از چیز دیگری بترسد؛ زیرا بهترین پشتیبان و کارگزار را دارد.
غصه روزی، بخش مهمی از دغدغههای انسانهاست. کسانی که به خدا توکل ندارند، همواره نگران رسیدن روزی یا کاهش آن هستند و در مقابل، کسانی هستند که با دلی سرشار از امید و توکل به قدرت لایزال پروردگار، ترس و نگرانی را از خود دور میکنند. خداوند متعال میفرماید: «وکأین من دابة لا تحمل رزقها الله یرزقها وإیاکم وهو السمیع العلیم۷۲: چه بسیارند جاندارانی که نمیتوانند روزی خود را بردارند، خداست که آنها و شما را روزی میدهد و اوست شنوای دانا». در شأن نزول این آیه از ابنعباس نقل شده است که وقتی مشرکان، مؤمنان مکه را آزار و اذیت میکردند، پیامبر آنان را به خروج از مکه و هجرت به سوی مدینه امر کرد؛ اما آنان گفتند: «ما در مدینه نه خانهای داریم و نه ملکی و نه کسی که به ما آب و غذا دهد». این آیه نازل شد تا به آنان بگوید باید به خدا توکل کنید و خداوند همچنانکه در مکه روزی شما را میداد، در دارالهجره نیز خواهد داد۷۳.
بنابراین توکل کنندگان، کسانی هستند که خود و جایگاه خود در عالم هستی، جایگاه مخلوقات دیگر و پروردگار و اسمای حسنی او را به درستی شناختهاند؛ از این رو در همه امور به او تکیه میکنند و در مسیر رضای او حرکت مینمایند. خداوند نیز آنان را دوست دارد، به خوبی برایشان کارگزاری میکند، نصرت و رحمت خاص خود را بر آنان فرو میفرستد و موانع و مشکلات را از سر راهشان بر میدارد.
رابطه توکل و استفاده از اسباب
توکل و واگذاشتن کار خود به پروردگار، به معنای دست کشیدن از کار و طلب روزی و بیاعتنایی به اسباب و علل ظاهری و روی آوردن به تنبلی و بیکاری و بیعاری نیست؛ مانند اینکه کسی در خانهاش بنشیند و کار و تلاش برای طلب معاش را رها کند و منتظر رسیدن روزی خود و خانواده از خزانه غیب باشد؛ زیرا جریان یافتن امور عالم از طریق ابزار و اسباب و وسایط است و این، بخشی از مشیت و حکمت الهی است. هیچ یک از این وسایط، مستقل از قدرت و خواست الهی نیستند و حین استفاده از آنها باید امید اصلی ما به خدای مسبب الاسباب باشد.
مردی خدمت رسولخدا آمد و عرض کرد: «ای رسولخدا! پای شترم را ببندم و [بر خدا] توکل کنم یا او را رها کنم و توکل کنم؟!». رسولخدا فرمود: «اعقلها وتوکل۷۴: پایش را ببند و توکل کن»؛ یعنی از اسباب استفاده کن و در همان حال بر خدا توکل کن؛ زیرا انسان در همه حالات به توکل نیاز دارد تا مشکل و مانعی در کارش پدید نیاید.
گفت آری گر توکل رهبر است
این سبب هم سنت پیغمبر است۷۵
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب الله شنو
از توکل در سبب کاهل مشو۷۶
آثار و نتایج توکل بر خداوند
توکل بر خداوند، آثار و برکات فراوانی در زندگی انسان دارد که سه مورد آن را بیان میکنیم.
۱. کفایت خداوند
خدای متعال در آیات متعددی تصریح میکند که در برآوردن نیازهای بنده مؤمن و متوکل خود، وی را کفایت میکند: «ومن یتوکل على الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً۷۷: و هر کس بر خدا توکل کند، امرش را کفایت میکند. خداوند امر خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است». بیتردید کارپردازی، سرپرستی و کفایت الهی در هر موقعیتی، متناسب با آن موقعیت ظهور خواهد کرد؛ در امر معیشت و روزی با نزول روزی و رفع موانع آن؛ در جنگ با دشمن، با پیروزی و غلبه و در نگرانیها و پریشانیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه، با رفع عوامل تشویش.
حکایت توکل ابراهیم خلیل
یکی از مراحل دشوار که حضرت ابراهیم آن را به زیبایی طی کرد، به آتشانداختن او از سوی نمرود به سبب تخریب بتشکستگی گسترده او بود. وقتی او را در منجنیق گذاشتند و میخواستند به وسیله آن آتش عظیم بیندازند، جبرئیل به ملاقاتش آمد و گفت: «ای ابراهیم، آیا با من کاری داری؟». ابراهیم گفت: «با تو نه، ولی با رب العالمین، آری». در این هنگام جبرئیل انگشتری به او داد که بر رویش این کلمات مقدس نوشته بود: «لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین۷۸: معبودی جز تو نیست، تو منزهی، من از ستمکاران بودم». ابراهیم آن انگشتر را در دست کرد، سپس خدا را با همان اسمهای موجود در سوره اخلاص اینچنین ندا داد: «یا الله یا واحد یا أحد یا صمد یا من لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً أحد» و از خداوند خواست تا به رحمت خودش، او را از آتش نجات دهد. در آنجا بود که خداوند به آتش امر کرد: «کونی برداً وسلاماً على إبراهیم۷۹: بر ابراهیم سرد و سلامت باش». وقتی نمرود، ابراهیم را در میان شعلههای آتش سرد و سلامت دید، با همان عقیده شرکآلود خود به اطرافیانش گفت: «من اتخذ إلهاً فلیتخذ مثل إله إبراهیم۸۰: کسی که معبودی برای خود میگیرد، باید مثل معبود ابراهیم را بگیرد»؛ یعنی پذیرفت که معبود ابراهیم، قدرتمند است و بنده مؤمن خودش را یاری کرد و او را تنها نگذاشت.
چون رها از منجنیق آمد خلیل
گفت: «هل لک حاجة یا مجتبی»
گفت: «أما منک یا جبرئیل لا»
من ندارم حاجتی از هیچکس
آمد از دربار عزت، جبرئیل
گفت: «أما منک یا جبرئیل لا»
با یکی کار من افتادهست و بس
آنچه داند لایق من، آن کنند
میتواند آتشم گلشن کند
خواه ویران، خواه آبادان کنند
شعلهها را شاخ نسترون کنند۸۱
۲. آرامش و اطمینان
دومین رهآورد توکل، اطمینان و آرامش خاطر است. متوکل حقیقی بیشک در ضمیر خود سرشار از آرامش و اطمینان به پروردگار است، نگرانی و ترس به خود راه نمیدهد و از نتیجه تلاشش تردید ندارد. او میداند که آنچه به او برسد، همان است که خداوند برایش مقدّر کرده است و خدا نیز جز خیر او نمیخواهد؛ پس جای نگرانی و ترس نیست. خداوند خطاب به پیامبر اکرم میفرماید: «قل لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا هو مولانا وعلى الله فلیتوکل المؤمنون۸۲: به آنان بگو: جز آنچه خداوند برایمان نوشته به ما نمیرسد. او مولای ماست و کسانی که ایمان آوردهاند، باید تنها بر خدا اعتماد کنند».
قرآن، داستان اختفای پیامبر در غار ثور و اطمینان سرشار و آرامش وصفنشدنی حضرت را اینگونه توصیف کرده است:
اگر پیامبر را یاری نکنید، خدا او را یاری کرد؛ آن هنگامی که کافران [از مکه] بیرونش کردند، در حالی که دومین آن دو نفر بود؛ آنگاه که آن دو تن در آن غار بودند، آنگاه که به همراهش میگفت: غمگین مباش، بیتردید، خدا با ماست. پس خدا آرامشش را بر او فرود آورد و او را با لشکریانی که آنها را ندیدند تأیید کرد و کلمه کافران را پستتر قرار داد؛ و کلمه خدا برتر است؛ و خدا عّزتمند و حکیم است۸۳.
در منابع اسلامی نیز اشاره شده است که در آن هنگام ابوبکر نگران بود، ولی پیامبر در کمال آرامش بود۸۴.
امام خمینی، نمونهای از توکل به خدا را اینچنین نقل کرده است:
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقتفرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزهها در تب و تاب به سر میبردند، شیخ وارستهای را نزدیک دکان نانوایی دیدم که قطعه نانی را خالی میخورد و گفت: به من گفتند: عمامه را بردار، من هم برداشتم و به دیگری دادم که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد. الآن هم نانم را خوردم و سیر شدم تا شب هم خدا بزرگ است! من چنین حالی را به همه مقامات دنیوی نمیدهم۸۵.
امید و توکل به خداوند در بحرانهای اجتماعی نیز آثار روحی روانی نمایانی بر جای میگذارد؛ برای مثال پیدایش و شیوع بیماری کرونا در اواخر سال ۱۳۹۸ شمسی بسی درسآموز بود. در آن شرایط بحرانی با دو طیف از انسانها روبرو میشدیم:
ـ عدهای که از شدت ترس و اضطراب به کلی خود را باخته و آرامش خود را از دست داده بودند و بیش از اینکه از بیماری احتمالی آسیب ببینند، از ترس و اضطراب واقعی ناشی از آن رنج و آسیب دیدند.
ـ عدهای دیگر که به پشتوانه ایمان و معنویت خود، به خداوند توکل کردند و در ضمن رعایت اصول بهداشتی، آرامش خود را حفظ کردند و حتی عدهای از آنان به یاری آسیبدیدگان این حادثه شتافتند.
۳. فائق شدن بر مشکلات
اصولاً کسانی که بر خدا توکل میکنند، هرگز احساس ضعف و حقارت نمیکنند؛ بلکه با اتکا به امدادهای الهی به فتح و ظفر میرسند و حتی شکستهای مقطعی و ظاهری، آنان را نا امید و افسرده نمیکند. توکل، امیدآفرین، نیروبخش و سبب تقویت اراده و تحکیم مقاومت و پایداری است. آیات متعدد قرآن در بیان سرگذشت انبیا و اولیای الهی، با تأکید بر روحیه بسیار بالای آنان به دلیل اعتماد و توکلشان به پروردگار متعال، توکل همیشگی آنان به خداوند در برابر مشکلات طاقتفرسا را یکی از دلایل مهم پیروزی آنان دانسته است؛ چنانکه در داستان حضرت نوح میفرماید:
«واتل علیهم نبأ نوح إذ قال لقومه یا قوم إن کان کبر علیکم مقامی وتذکیری بآیات الله فعلى الله توکلت فأجمعوا أمرکم وشرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمة ثم اقضوا إلى ولا تنظرون۸۶: سرگذشت نوح را بر آنان بخوان؛ در آن هنگامی که به قومش گفت: ای قوم من! اگر جایگاه من و این که آیات خدا را برایتان یادآوری میکنم بر شما گران آمده است [و قصد سوئی به من دارید] من بر خدا توکل کردم؛ پس کار خود و شریکانتان (معبودهایتان) را جمع کنید و همه جوانب کارتان را بنگرید و کارم را بسازید و مهلتم ندهید!».
حضرت نوح با تکیه به قدرت لایزال پروردگار، همه آنان و بتهایشان را به مبارزه طلبید و با اطمینان خاطر به آنان گفت که خداوند همه توطئههایتان را برای قتل یا طرد من، نقش بر آب خواهد کرد۸۷. در نهایت نیز چنین شد و دشمنان نوح نه تنها کاری از پیش نبردند؛ بلکه در دریای گناه خود غرق شدند و نوح و یارانش از آن طوفان فراگیر نجات یافتند.
حضرت موسی نیز که رسالتش نجات ستمدیدگان بنیاسرائیل از زیر یوغ فرعونیان بود، تنها راه برونرفت از مشکلات را تکیه بر توان لایزال خداوند و توکل بر او اعلام کرد و گفت: «یا قوم إن کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا إن کنتم مسلمین۸۸: ای قوم من! اگر به خدا ایمان آوردهاید، بر او توکل کنید اگر تسلیم فرمانش هستید». آنگاه که حضرت موسی شبانگاه قوم بنیاسرائیل را از مصر حرکت داد، طولی نکشید که به رود نیل رسیدند و فرعون و لشکریانش نیز با همه امکانات در تعقیب آنان بودند. در این هنگام برخی از اصحاب موسی که به شدت ترسیده بودند، گفتند: «إنا لمدرکون۸۹: اینها به ما میرسند»؛ اما حضرت موسی که سرشار از امید و توکل به پروردگار بود، گفت: «کلا إن معی ربی سیهدین۹۰: هرگز چنین نخواهد شد، پروردگارم با من است و مرا راهنمایی خواهد کرد». در این هنگام، موسی به وحی الهی، عصایش را به دریا زد و دریا را شکافت. موسی و یارانش از دریا گذشتند و فرعون و لشکریانش هم به دنبال آنان داخل دریا شدند که به خواست خدا آب از دو طرف به هم رسید و فرعون و لشکریانش همه در دریا غرق شدند۹۱.
بیا تا برآریم دستی ز دل
به فصل خزان در، نبینی درخت
که نتوان برآورد فردا ز گل
که بیبرگ ماند ز سرمای سخت؟
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآوردهدست
همه طاعت آرند و مسکین، نیاز
بیا تا به درگاه مسکیننواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بیبرگ از این بیش نتوان نشست
خدایا نگاه کن به جود
گناه آید از بنده خاکسار
که جرم آمد از بندگان در وجود
به امید عفو خدایگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم۹۲ …
۴. توبه کاران
از دیگر گروههایی که بر اساس آیات قرآن کریم مورد مهر و محبت ویژه پروردگار قرار میگیرد توبهکاران هستند. قرآن کریم فرمود: «إن الله یحب التوابین۹۳: خدا توبهکنندگان را دوست دارد».
مفهوم و حقیقت توبه
توبه در اصل، به معنای بازگشت است. از همین روست که در اصطلاح شرعی نیز بازگشت از گناه، «توبه» نامیده شده است۹۴. از آنجا که توده مردم معمولاً نسبت به حقیقت توبه و شیوه آن سؤال و ابهام دارند و در ماه رمضان و شبهای احیا و شب قدر که بیشتر به فکر توبه و استغفار میافتند، به دنبال رفع ابهامات و حل مشکلات علمی خود نیز هستند؛ ابتدا حقیقت توبه را از منظر قرآن و روایات بررسی میکنیم.
۱. توبه و پشیمانی
از منظر پیشوایان دین، حقیقت توبه، چیزی جز پشیمانی از ارتکاب گناه نیست؛ چنانکه پیامبر اکرم فرمود: «الندم توبة۹۵: پشیمانی، توبه است». امام باقر نیز فرمود: «کفی بالندم توبة۹۶: برای [تحقق] توبه، پشیمانی بس است». بنابراین اصل توبه و مهمترین رکن آن، پشیمانی است. امام زینالعابدین در دعای سی و یکم صحیفه سجادیه به خداوند چنین عرضه میدارد: «اللهم إن یکن الندم توبة إليک فأنا أندم النادمین۹۷: بار الهی اگر پشیمانی، توبه به سوی تست؛ من پشیمانترین پشیمانان هستم». این بیان امام به معنای یک فرض ذهنی نیست؛ بلکه معنای حقیقی توبه را در قالب جمله شرطیه بیان میکند.
پشیمانی یک حالت نفسانی و قلبی است و میتواند حتی به زبان ابراز نشود. بنابراین اگر کسی در درون خود از ارتکاب گناه پشیمان شد، گناهش بخشیده میشود؛ گر چه پشیمانیاش را هنوز در قالب طلب آمرزش از خدا یا همان استغفار هنوز به زبان نیاورده باشد. امام صادق فرمود: «ما من عبد أذنب ذنباً فندم عليه إلا غفر الله له قبل أن یستغفر۹۸: هر بندهای که گناهی را مرتکب شود و بر آن پشیمان شود، خداوند پیش از آنکه [به زبان] استغفار کند، او را میآمرزد». از سوی دیگر اگر کسی مرتکب گناه شود و به خاطر خوشایند مردم، خودنمایی، ریاکاری و … لفظ استغفار را به زبان بیاورد، ولی قلباً پشیمان نشده باشد و به گناه خود ادامه دهد؛ توبه نکرده و گویا پروردگار خود ـ و در حقیقت خود ـ را مسخره کرده است؛ چنانکه امام باقر فرمود: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له والمقیم على الذنب وهو مستغفر منه کالمستهزی۹۹: توبه کننده از گناه، مانند کسی است که گناهی ندارد و کسانی که بر گناه ماندهاند و از آن استغفار میکنند، همچون مسخره کنندگانند».
پشیمانی از هر کاری و از جمله نافرمانی خدا، زمینه ترک آن کار و تکرار نکردن و جبران آن را فراهم میکند؛ چنانکه امیرالمؤمنین فرمود: «إن الندم على الشر یدعو إلى ترکه۱۰۰: پشیمانی بر بدی، به ترک آن دعوت میکند». بنابراین حقیقت توبه، نوعی دگرگونی در روح و جان آدمی است که فرد را به تجدید نظر در عقاید، اخلاق و رفتارهای ناپاک و گناهآلود گذشتهاش وامیدارد. برای مثال کسی که عمری در کفر و شرک و نادانی به سر برده است، ناگاه ایمان میآورد و از کفر و شرک اعلام بیزاری میکند؛ مانند ساحران فرعون که پس از عمری کفر و سحر، یک لحظه پشیمان شدند و به موسی ایمان آوردند.
۲. توبه و اقرار
پشیمانی از گناه همواره با اقرار و اعتراف به بدی و زشتی آن همراه است؛ چنانکه امام باقر فرمود: «و الله ما ینجو من الذنب إلا من أقر به۱۰۱: تنها کسی از گناه نجات مییابد که به آن اقرار کند». مراد از اقرار در اینجا، اقرار قلبی در برابر کسی است که از او نافرمانی کردهایم. بنابراین کسی که گناهی را مرتکب شود و بدی و زشتی آن را درک نکند یا گناهی را مرتکب شود و زشتی و بدی آن را انکار کند و عناد بورزد، هیچگاه توبه نمیکند. امام باقر فرمود: «لا و الله ما أراد الله من الناس إلا خصلتین أن یقروا له بالنعم فیزیدهم وبالذنوب فیغفرها لهم۱۰۲: به خدا سوگند، خداوند متعال جز دو خصلت را از مردم نخواسته است: اینکه به نعمتهای او اعتراف کنند، پس بر آنان بیفزاید و اینکه به گناهان اعتراف کنند، پس آنان را ببخشد».
بنابراین گام اول و اصلی در توبه، اعتراف به گناه در دل و شرمندگی و پشیمانی درونی و تصمیم گرفتن بر ترک آن است. در مواردی نیز که حقی از خدا یا حقی از مردم ضایع شده است، باید آن حق را ادا کرد؛ زیرا چیزی جای این حقوق را نمیگیرد. برای مثال اگر نماز و روزهای از انسان فوت شده است، باید به تدریج قضای آنها را به جا آورد و اگر مالی از مردم ضایع شده است، باید به آنان برگردانند و اگر آبرویی ریخته شده است، باید از آنان عذرخواهی کرد.
اقسام توبه
توبه از یک منظر به دو قسم تقسیم میشود:
قسم اول، توبهای است که شکسته میشود و انسان دو باره به سوی گناه باز میگردد؛ مثل شرابخوار یا معتادی که پس از ترک اعتیاد و پاک شدن، دو باره به سوی مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر رو میآورد. چنین توبهای قبول میشود، ولی چون به سوی گناه بازگشته؛ باید دو باره توبه کند.
قسم دوم، توبهای است که هرگز شکسته نمیشود و انسان بعد از توبه، دیگر هرگز گرد گناه نمیگردد. قرآن کریم این قسم توبه را «توبه نصوح» نامیده است و از مؤمنان میخواهد که اینچنین توبه کنند: «یا أیها الذین آمنوا توبوا إلى الله توبة نصوحاً۱۰۳: ای کسانی که ایمان آوردهاید! به سوی خدا توبه کنید، توبه نصوح». نَصوح در لغت، به معنای خالص یا محکم است۱۰۴. اهلبیت توبه نصوح را به توبه بدون بازگشت به سوی گناه معنا کردهاند. امام صادق در تفسیر آن فرمود: «هو الذنب الذی لا یعود فیه أبداً۱۰۵: آن گناهی است که هرگز به سوی آن باز ننگرد».
این قسم از توبه، ارزشمندتر از قسم اول و نشانه ایمان رسوخ بنده است. در واقع توبه نصوح از درجات والای بندگی است که تنها نصیب عده معدودی از مؤمنان میشود و اغلب مؤمنان از رسیدن به این مقام محرومند؛ زیرا پیوسته در معرض فتنههای نفس و شیطان قرار دارند و هر از چند گاه دو باره به سمت گناه میروند، ولی دو باره توبه میکنند. چنانکه ابوبصیر پس از شنیدن معنای توبه نصوح، از امام صادق پرسید: «کدام یک از ماست که به سوی گناه باز ننگرد؟!». امام فرمود: «إن الله یحب من عباده المفتّن التواب۱۰۶: خداوند از بندگانش کسی را که به فتنه میافتد و [مرتکب گناه میشود، ولی] توبهکار است، دوست دارد». امام صادق نیز حقیقت فوق و مراتب توبه را به زبان روشنتری بیان کرده، و فرموده است: «إن الله یحب العبد المفتّن التواب ومن لم یکن ذلک منه کان أفضل۱۰۷: خداوند بنده به فتنه افتاده توبهکار را دوست دارد و کسی که این از او واقع نشود [اصلاً گناه نکند] برتر است».
آثار و برکات توبه
در آیات و روایات میتوان آثار و برکات بسیاری را برای توبه و بازگشت به سوی پروردگار مشاهده کرد که به چند اثر آن اشاره میشود.
۱. محبوبیت توبهکار در نزد خداوند
خداوند متعال میفرماید: «إن الله یحب التوابین۱۰۸: خدا توّابین را دوست دارد». تَوّاب، صیغه مبالغه از مصدر توبه و به معنای بسیار توبهکننده است که در زبان فارسی، میتوان آن را به توبهکار ـ و نه توبهکننده ـ معنا کرد؛ یعنی کسانی که به توبه خو گرفتهاند. بنابراین محبوبیت توبه نزد خدا، برای کسی نیست که در طول عمر خود گناهان فراوانی مرتکب میشود و تنها یکی دو بار توبه میکند؛ بلکه برای کسی است که پیوسته توبه میکند؛ یعنی هر گاه خطایی از او سر میزند، به سرعت و بدون از دست دادن فرصت، پشیمان میشود و به درگاه خدا توبه میکند و آنچنان با توبه و انابه به درگاه خدا انس گرفته است که توبه از صفات آنان و جزئی از وجود او شده است.
تفاوت شیطان و آدم نیز در همین نکته بود که هر دو خدا را نافرمانی کردند و از درگاه قربش دور شدند، ولی شیطان بر گناه خود اصرار ورزید و تا روز قیامت مشمول غضب و لعنت خدا قرار گرفت؛ در حالی که آدم از همان ابتدا به گناه خود اعتراف کرد، پشیمان شد و گریه و تضرع کرد تا خداوند گناهش را بخشید. امام صادق فرمود: «إن الله یحب المقر التواب۱۰۹: خداوند اقرار کننده توبهکار را دوست دارد». بنابر روایتی، خداوند به توبهکنندگان سه خصلت داده است که اگر یک خصلت از آن را هم به همه اهل آسمانها و زمین بدهد، به سبب آن نجات مییابند: اولین خصلت این است: «إن الله یحب التوابین ویحب المتطهرین فمن أحبه الله لم یعذبه۱۱۰: خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست دارد، پس کسی که خدا دوستش بدارد، عذابش نمیکند».
خصلت دوم در آیات هفتم تا نهم سوره غافر آمده است که استغفار فرشتگان و درخواست بهشتشان را برای کسانی نقل میکند که توبه نموده و از راه پروردگار پیروی کردهاند و خصلت سوم نیز آیات ۶۳ تا ۷۵ این سوره است که عبادالرحمن را افرادی معرفی میکند که بدکاری نمیکنند و به مرتکبان این عمل زشت، وعده عذاب مضاعف و خلود همراه با ذلت و خواری میدهد [که اساس و بنیاد خانواده را از هم میپاشد]، ولی بلافاصله میفرماید: «إلا من تاب وآمن وعمل عملاً صالحاً فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات وکان الله غفوراً رحیماً۱۱۱: مگر کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند بدیهایشان را به حسنات تبدیل میکند و خداوند بسی آمرزنده مهربان است».
مشو نومید از ظلمی که کردی
که دریای کرم توبهپذیر است
گناهت را کند تسبیح و طاعات
که در توبهپذیری بینظیر است۱۱۲
توبهای در میان دو توبه!
قرآن کریم فعل توبه را هم به انسان و هم به خداوند نسبت داده است؛ یعنی هم توبه بنده به سوی خدا و هم توبه خدا بر بنده آمده است؛ یعنی هم توبه بنده به سوی خدا و هم توبه خدا بر بنده آمده است. برای مثال در داستان حضرت آدم و خوردن میوه ممنوعه و رانده شدنش از بهشت میفرماید: «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم۱۱۳: آدم از جانب پروردگار کلماتی را دریافت کرد، پس خداوند بر او توبه کرد که او بسیار توبهکننده مهربان است»؛ یعنی حضرت آدم کلماتی از جمله توسل به ذوات مقدسه پنج تن آلعبا۱۱۴ را به عنوان توبه به درگاه خداوند بر زبان آورد و خداوند نیز بر او توبه کرد و گناهش را بخشید.
توبه خدا در اینجا، به همان معنای لغوی یعنی بازگشت خدا به سوی بنده و توبهپذیری است؛ زیرا بنده با ارتکاب گناه از خداوند و رحمتش دور میشود و پیش از تحقق توبه از سوی بنده، باید خداوند با نظر لطف و رحمتش به او بنگرد تا توفیق توبه پیدا کند و پس از اظهار ندامت بنده به درگاه خدا، خداوند باید توبهاش را بپذیرد و او را ببخشد تا توبه واقعی محقق شود. بنابراین هر توبهای میان دو توبه خداوند قرار دارد.
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم۱۱۵
۲. آمرزش گناهان
آیات متعدد قرآنی و احادیث خاندان رسالت، به صراحت بیانگر این حقیقتاند که پروردگار مهربان، آغوش لطفش را همواره به سوی بندگان گنهکار و توبهکار خود گشوده است؛ بلکه از یک منظر، همه بندگان باید کوبه باب توبه و بازگشت به سوی حقتعالی را بکوبند و متضرعانه عذر تقصیر به درگاه او آورند. از این رو خدای متعال، همه مؤمنان را به توبه دعوت میکند: «وتوبوا إلى الله جمیعاً أیها المؤمنون لعلکم تفلحون۱۱۶: ای مؤمنان! همگی به سوی خدا بازگردید، باشد تا رستگار شوید». امام صادق فرمود: «پیامبر اکرم روزی هفتاد مرتبه این ذکر را تکرار میکرد: أتوب إلى الله۱۱۷: به سوی خدا توبه میکنم». قرآن توبهپذیری خداوند را چنین توصیف میکند: «وهو الذی یقبل التوبة عن عباده ویعفوا عن السیئات ویعلم ما تفعلون۱۱۸: و اوست که توبه را از بندگانش میپذیرد و از بدیها در میگذرد و آنچه را میکنید، میداند».
گویا پروردگار ـ بلاتشبیه ـ همچون پدر و مادری است که چشم انتظار آمدن فرزندشان هستند؛ همان فرزندی که با آنان قهر کرده و ناملایماتی میکند و هر لحظه منتظر شنیدن صدای زنگ زدن او هستند و چون پس از مدتها انتظار او را میبینند، غرق شعف و شادی میشوند و او را در آغوش میکشند. خداوند نیز هر شب و هر روز بهویژه در ماه رحمت و مغفرت رمضان و در شب قدر چشم انتظار بندگان گنهکار خود است تا بهترین رحمتهایش را نثار آنان کند و از آنچه بیشتر دوست دارد، به آنان عطا کند. امام باقر فرمود: «إن الله تعالی أشد فرحاً بتوبة عبده من رجل أضل راحلته وزاده فی لیلة ظلماء فوجدها۱۱۹: خداوند از توبه بندهاش شادتر میشود، از کسی که مرکب و زاد سفرش در شبی تاریک گم کرده باشد و آن را بیابد». بندگان گنهکار، گمشدگان خدا هستند که خداوند از پیدا کردن آنان شاد میشود. آنان هم خود و هم خدای خود را گم کردهاند.
عجبی داری از لطف پروردگار
که باشد گنهکاری امیدوار؟!
همی شرم دارم ز لطف کریم
که خوانم گنه پیش عفوش عظیم۱۲۰
دریای رحمت و رأفت پروردگار و توبهپذیریاش، آنچنان گسترده است که حتی مرتکبان گناهان کبیره و زشتترین گناهان را نیز شامل میشود؛ چنانکه در سوره نور کیفر کسانی را که نسبت به زنان پاکدامن تهمت بدکاری میزنند، هشتاد تازیانه بیان، و آنان را فاسق معرفی میکند؛ ولی بلافاصله میفرماید: «إلا الذین تابوا من بعد ذلك وأصلحوا فإن الله غفور رحیم۱۲۱: مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و [گناه گذشتهشان] را جبران کنند که خداوند غفور و رحیم است».
حکایت توبه شعوانه
در منابع دینی آمده است که «شعوانه» زنی در بصره بود که هر روزش را در مجلس فسق و فجور میگذراند. روزی با جمعی از کنیزانش در کوچههای بصره میگذشت، به در خانهای رسید که از آن خروش و فغان بلند بود. گفت: «سبحان الله! عجب غوغایی است». کنیزی را به درون خانه فرستاد تا خبر آورد، اما کنیز برنگشت. کنیز دیگری فرستاد، او هم برنگشت. سومی را فرستاد و تأکید کرد که باید برگردی. وقتی کنیز برگشت، گفت: «غوغای مردگان نیست؛ بلکه ماتم زندگیها است». شعوانه داخل شد و واعظی را دید که جمعی را موعظه میکند و از عذاب خدا میترساند و این آیه را تفسیر میکند: «إذا رأتهم من مكان بعید سمعوا لها تغیظاً وزفیراً۱۲۲: هنگامی که [آتش] از مکانی دور آنان را ببیند، نعره خشم و خروشی از آن میشنوند». شعوانه متأثر شد و گفت: «ای شیخ! من یکی از روسیاهانم. اگر توبه کنم، خدا مرا میآمرزد؟». شیخ گفت: «بلی. توبه کن، خدا تو را میآمرزد؛ اگر چه گناهانت مثل شعوانه باشد». گفت: «یا شیخ! شعوانه منم. توبه میکنم که بعد از این دیگر گناه نکنم». واعظ گفت: «خدا ارحم الراحمین است». شعوانه کنیزان را آزاد کرد و مشغول عبادت شد؛ به نحوی که بدنش به نهایت ضعف رسید. روزی با خود میگفت: «آه آه از دنیا این طور گداخته شدم؛ ندانم آخرت حالم چگونه باشد۱۲۳».
۳. نجات از عذاب و گرفتاریهای دنیا
یکی دیگر از آثار توبه، نجات و رهایی از نزول عذاب خدا در این دنیا و مبتلا نشدن به گرفتاریهای گوناگون است. داستان قرآنی حضرت یونس در این زمینه بسی عبرتآموز است. از یک سو قوم یونس به سبب کفر و نافرمانی گرفتار نفرین حضرت یونس شدند و نشانههای نزول عذاب بر آنان نمایان شد. حضرت یونس از میان آنان خارج شد، ولی در این هنگام آن قوم به ارشاد عالمی که در میانشان بود، از خواب غفلت بیدار شدند و دست به دعا و گریه و تضرع برداشتند تا عذاب و هلاکت از آنان برداشته شود۱۲۴.
از سوی دیگر حضرت یونس به علت لحظهای غفلت، خطایی از او سر زد که گویا خطایش این بود که پیش از اجازه خدا از میان قومش خارج شد و راه دریا را در پیش گرفت۱۲۵. به همین سبب خداوند او را در شکم ماهی گرفتار کرد، ولی او در همان فضای تاریک و مرطوب و پر از سختی و فشار با تمام وجود رو به درگاه خدا کرد و از او اینچنین طلب آمرزش کرد: «فنادى فی الظلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین۱۲۶: او در میان آن تاریکیها [ی شکم ماهی] فریاد برآورد که معبودی جز تو نیست، تو منزهی، من از ستمکاران بودم». اعتراف خالصانه و تسبیح توأم با ندامت یونس نیز مؤثر واقع شد و خداوند به ندایش پاسخ مثبت داد: «فاستجبنا له ونجیناه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین۱۲۷: ما درخواستش را اجابت کردیم و از غم و اندوه او را رهانیدیم و اینگونه مؤمنان را نجات میدهیم». پس از آن حضرت یونس، با لطف الهی از دل ماهی رهید و به میان قوم خود بازگشت و وظیفه پیامبریاش را ادامه داد۱۲۸.
بیا تا برآریم دستی ز دل
به فصل خزان در، نبینی درخت
که نتوان برآورد فردا ز گل
که بیبرگ ماند ز سرمای سخت؟
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآوردهدست
همه طاعت آرند و مسکین، نیاز
بیا تا به درگاه مسکیننواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بیبرگ از این بیش نتوان نشست
خدایا نگاه کن به جود
گناه آید از بنده خاکسار
که جرم آمد از بندگان در وجود
به امید عفو خدایگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم۱۲۹ …
پی نوشتها:
- دانشآموخته سطح ۳ حوزه علمیّه قم.
- ر.ک: توبه ۴: ۷؛ آلعمران ۱۴۶، ۱۵۹: ۳۱؛ بقره ۱۹۵: ۲۲۲؛ صف ۴: ۱۴؛ حجرات ۹: ۱۴.
- محبوبان الهی منحصر در این نامبردگان نیستند؛ چنانکه در احادیث خاندان رسالت، از افراد و گروههای متعدد دیگری نیز در این راستا یاد شده است؛ ولی هدف این گفتار ارائه بحثی قرآنی است.
- حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص ۸۸۱.
- ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۷۷، ح ۸؛ اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح؛ ج ۳، ص ۱۲۹۶.
- شعراء ۱۰۵-۱۰۸.
- ر.ک: شعراء ۱۲۳-۱۲۶؛ ۱۴۱-۱۴۴؛ ۱۶۰-۱۶۳ و ۱۷۶-۱۷۹.
- صافات ۱۲۳ و ۱۲۴.
- زخرف ۶۳.
- بقره ۱۹۷.
- محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج البلاغه؛ حکمت ۱۳۰.
- جلالالدین عبدالرحمن سیوطی؛ الدر المنثور؛ ج ۱، ص ۲۲۲.
- مریم ۶۳.
- مائده ۲۷.
- ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی؛ کتاب التفسیر؛ ج ۱، ص ۳۰۶.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۷۶.
- توبه ۴: ۷.
- اعراف ۱۵۶.
- علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج ۱، ص ۲۸.
- حجرات ۱۳.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۷۶.
- جمله اخیر شاید به این معناست که خداوند احساس وحشت و ترس از تنهایی را از دل انسان باتقوا بر میدارد و او را با نور ایمانش، انس میدهد.
- علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج ۱، ص ۳۵۷.
- عباس حسینی جوهری؛ خزائن الاشعار؛ ص ۲۸.
- همان؛ ج ۸، ص ۱۸۱، ح ۲۰۳.
- رضا مختاری؛ سیمای فرزانگان؛ ص ۶۶.
- فضل بن حسن طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ج ۲، ص ۳۱۹ – ۳۳۶.
- ناصرالدین انصاری قمی؛ اختران فقاهت؛ ج ۱، ص ۳۵۹.
- فضل بن حسن طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ج ۲، ص ۳۷۵، ح ۲۶۶۱.
- علق ۱۴.
- محمد بن محمد شعیری؛ جامع الاخبار؛ ص ۱۳۰-۱۳۱.
- بقره ۱۸۳.
- جلالالدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ ص ۷۲۷.
- قصص ۷۷.
- عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ ح ۴۹۰۴.
- خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج ۷، ص ۱۱۵.
- اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح؛ ج ۲، ص ۷۰۶.
- ر.ک: فرهاد خرمایی؛ «نقش صبر به عنوان یک فضیلت اخلاقی و شخصیت در پیشبینی نا امیدی در دانشجویان»؛ فصلنامه علمی پژوهشی اخلاق پزشکی؛ شماره ۲۸، تابستان ۱۳۹۳، ص ۱۶۸-۱۹۹.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۹۱.
- بقره ۱۵۵ و ۱۵۶.
- ر.ک: محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج البلاغه؛ ص ۴۸۵، حکمت ۹۹.
- یوسف ۱۸ و ۸۱.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۹۳.
- محمدکاظم بهرامی؛ منتخب سفینه البحار؛ ص ۵۸۹.
- رضا مختاری؛ سیمای فرزانگان؛ ص ۱۶۴.
- همان.
- زمر ۱۰.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۷۵.
- همان، ص ۹۱.
- آل عمران ۱۴۶.
- بابا طاهر همدانی؛ دیوان اشعار؛ دوبیتیها، سایت گنجور. (https://ganjoor.net/babataher/2beytiha/sh28)
- بقره ۱۵۳.
- بقره ۲۴۹.
- انفال ۴۶.
- انفال ۶۶.
- محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج البلاغه؛ ص ۴۸۲، حکمت ۸۲.
- شمسالدین محمد شیرازی؛ دیوان اشعار؛ غزل ۲۲۶، سایت گنجور. (https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh226)
- اعراف ۱۲۸.
- اعراف ۱۳۷.
- شمسالدین محمد شیرازی؛ دیوان اشعار؛ غزل ۱۸۳، سایت گنجور. (https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh183)
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۴، ص ۶۶.
- محمد بن علی صدوق؛ فضائل الأشهر الثلاثة؛ ص ۱۲۲، ح ۱۲۵.
- جلالالدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ ص ۷۱۱.
- آل عمران ۱۵۹.
- ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج ۵، ص ۴۰۵.
- مصلح بن عبدالله سعدی؛ بوستان؛ باب هشتم، ص ۱۶۵-۱۶۶.
- محمد بن علی صدوق؛ معانی الأخبار؛ ص ۲۶۱.
- فرقان ۵۸.
- اعراف ۸۹.
- شعراء ۲۱۷.
- ناصر مکارم شیرازی و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ ج ۱۵، ص ۱۳۸.
- عنکبوت ۶۰.
- ر.ک: محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج ۱۳، ص ۳۶۰؛ محمد بن حسن طوسی؛ التبیان؛ ج ۸، ص ۲۲۲.
- محمد بن عیسی ترمذی؛ سنن الترمذی؛ ج ۴، ص ۳۸۲.
- یعنی استفاده از اسباب هم سنت پیامبر است.
- جلالالدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ ص ۳۹.
- طلاق ۳.
- انبیاء ۸۷.
- انبیاء ۶۹.
- ر.ک: علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج ۲، ص ۷۳.
- ملا احمد نراقی؛ مثنوی طاقدیس؛ ص ۳۳۳.
- توبه ۵۱.
- توبه ۴۰.
- محمد بن اسماعیل بخاری؛ صحیح البخاری؛ ج ۵، ص ۲۰۴. هم ظاهر آیه و هم ظاهر روایت اهلسنت، دلالت میکند که ابوبکر در آن هنگام هراسان و نگران بوده و سکینه یا آرامش تنها بر قلب پیامبر نازل شده است؛ در حالی که در همان شب اول هجرت، امیرالمؤمنین بدون هیچ ترس و هراسی در بستر پیامبر خوابید و آیهای در شأن آن حضرت نازل شد (بقره ۲۰۷).
- سید روح الله موسوی خمینی؛ نقطه عطف؛ ص ۱۲-۱۳.
- یونس ۷۱.
- ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج ۱۰، ص ۱۰۲.
- یونس ۸۴-۸۵.
- شعراء ۶۱.
- شعراء ۶۲.
- شعراء ۶۳-۶۶.
- مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی؛ بوستان؛ ص ۱۹۴.
- بقره ۲۲۲.
- احمد ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج ۱، ص ۳۵۷؛ اسماعیل بن جوهری؛ الصحاح؛ ج ۱، ص ۹۱.
- ابن شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص ۵۵؛ علی بن محمد صدوق؛ کتاب من لا یحضره الفقیه؛ ج ۴، ص ۳۸۰، ح ۵۸۱۱.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۲۶؛ علی بن محمد صدوق؛ الخصال؛ ج ۱، ص ۱۶.
- امام زین العابدین؛ الصحیفة السجادیة؛ ص ۱۴۶.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۲۷.
- همان، ص ۴۳۵.
- همان، ص ۴۲۷.
- حسین بن سعید کوفی؛ الزهد؛ ص ۷۲.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۲۶.
- تحریم ۸.
- ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ ص ۸۰۸.
- حسین بن سعید کوفی؛ الزهد؛ ص ۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۳۲.
- حسین بن سعید کوفی؛ الزهد؛ ص ۷۲.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۳۵.
- بقره ۲۲۲.
- حسین بن سعید کوفی؛ الزهد؛ ص ۷۲-۷۳.
- بقره ۲۲۲.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۳۲-۴۳۳.
- غافر ۷.
- جلالالدین محمد مولوی بلخی؛ دیوان شمس؛ غزلیات، غزل ۳۴۸، سایت گنجور. (https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh348)
- بقره ۳۷.
- ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۸، ص ۳۰۵.
- شمسالدین محمد شیرازی؛ دیوان حافظ؛ غزل ۳۲۸.
- نور ۳۱.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۳۸.
- شوری ۲۵.
- محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۳۵ و ۴۳۶؛ حسین بن سعید کوفی؛ الزهد؛ ص ۷۲-۷۳.
- مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی؛ بوستان؛ ص ۱۹۸.
- نور ۴ و ۵.
- فرقان ۱۲.
- حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی؛ تفسیر اثنی عشری؛ ج ۷، ص ۳۰۳.
- یونس ۹۸.
- ر.ک: فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج ۷، ص ۹۶؛ علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج ۱، ص ۳۱۸.
- انبیاء ۸۷.
- انبیاء ۸۸.
- ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ ج ۱۹، ص ۱۵۲.
- مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی؛ بوستان؛ ص ۱۹۸.
فهرست منابع
کتب عربی:
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف العقول؛ قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.
- ابنفارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة؛ دمشق: اتحاد الکتاب العرب، 1423 ق.
- امام زینالعابدین، علی بن حسین؛ الصحیفة السجادیة؛ قم: نشر الهادی، 1376 ش.
- بخاری، محمد بن اسماعیل؛ صحیح البخاری؛ تحقیق: مصطفی دیب البغا؛ دمشق: دار ابنکثیر، 1410 ق.
- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ تهران: دانشگاه تهران، 1360 ش.
- جوهری، اسماعیل بن حماد؛ الصحاح: تاج اللغة وصحاح العربیة؛ تحقیق: احمد عبدالغفور عطار؛ چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملایین، 1410 ق.
- حافظ شیرازی، شمسالدین محمد؛ دیوان حافظ؛ تحقیق: محمد قزوینی و قاسم غنی؛ تهران: زوار، 1385 ش.
- حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنی عشری؛ چاپ اول، تهران: میقات، 1363 ش.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ دمشق – بیروت: الدار الشامیة – دارالقلم، 1412 ق.
- سیوطی، عبدالرحمن؛ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور؛ قم: کتابخانه آیتالله مرعشی، 1404 ق.
- شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج البلاغة؛ قم: دار نشر الإمام علی، 1369 ش.
- شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج البلاغة؛ تحقیق: صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
- شعیری، محمد بن محمد؛ جامع الاخبار؛ قم: مؤسسه آل البیت، 1414 ق.
- صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.
- صدوق، محمد بن علی؛ فضائل الأشهر الثلاثة؛ تحقیق: غلامرضا عرفانیان؛ چاپ اول، نجف: الآداب، 1396 ق.
- صدوق، محمد بن علی؛ کتاب من لا یحضره الفقیه؛ قم: جامعه مدرسین، 1413 ق.
- صدوق، محمد بن علی؛ معانی الأخبار؛ قم: جامعه مدرسین، 1361 ش.
- طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ مؤسسه أعلمی، بیروت، 1390 ق.
- طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الأخلاق؛ تحقیق: علاء آل جعفر؛ قم: جامعه مدرسین، 1414 ق.
- طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان؛ تهران: ناصر خسرو، 1372 ش.
- طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ چاپ اول، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، [بیتا].
- عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر؛ تحقیق: هاشم رسولی؛ چاپ اول، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، 1380 ق.
- فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ تحقیق: مهدی مخزومی؛ قم: مؤسسه هجرت، 1409 ق.
- قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن؛ تهران: ناصر خسرو، 1364 ش.
- قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ تحقیق: طیب موسوی جزائری؛ قم: دار الکتاب، 1404 ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق: علیاکبر غفاری؛ چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1407 ق.
- کوفی اهوازی، حسین بن سعید؛ الزهد؛ قم: المطبعة العلمیة، 1402 ق.
کتب فارسی و تحقیقات جدید:
- انصاری قمی، ناصرالدین؛ اختران فقاهت؛ چاپ دوم، قم: انتشارات دلیل ما، 1387 ش.
- بهرامی، محمدکاظم؛ منتخب سفینه البحار؛ چاپ اول، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1394 ش.
- ترمذی، محمد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ تحقیق: احمد محمد شاکر؛ قاهره: دارالحدیث؛ 1419 ق.
- حسینی جوهری، عباس؛ خزائن الاشعار؛ تهران: انتشارات تام، 1386 ش.
- خرمایی، فرهاد؛ «نقش صبر به عنوان یک فضیلت اخلاقی و شخصیت در پیشبینی ناامیدی در دانشجویان»؛ فصلنامه علمی پژوهشی اخلاق پزشکی؛ شماره 28، تابستان 1393.
- سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله؛ بوستان؛ چاپ سوم، تهران: امیر کبیر، 1363 ش.
- مختاری، رضا؛ سیمای فرزانگان؛ چاپ چهارم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1371 ش.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ چاپ 39، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1379 ش.
- موسوی خمینی، روحالله؛ نقطه عطف؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ تهران: 1373 ش.
- مولوی بلخی، جلالالدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373 ش.
- نراقی، ملااحمد؛ مثنوی طاقدیس؛ تحقیق: علی افراسیابی نهالوندی؛ قم: نهالوندیان، 1381 ش.














