فصلنامه علمی ـ تخصصی ویژه مبلغان

بهار ۱۳۹۹ ـ رمضان ۱۴۴۱ ـ شماره اول

شاخص‌های زندگی عاقلانه

حجت‌الاسلام والمسلمین احمد لقمانی1

مقدمه

عقلانیت و خردگرایی، در آموزه‌های دینی مورد تأکید قرار گرفته است تا آن‌جا که در قرآن کریم ۴۹ بار از مشتقات ماده «عقل» استفاده شده و واژه‌هایی مانند «یَتَفَکَّرُونَ، وَ یَتَدَبَّرُونَ» بسیار در قرآن آمده است. امام رضا2 نیز فرموده است: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئِ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛ دوست هر انسانی عقل او و دشمن او، جهل اوست». در روایات دیگر نیز عقل، ابزاری برای شناخت حقایق تلقی شده است؛ چنان‌که رسولخدا فرموده است: «مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئًا أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ؛ خداوند چیزی بهتر از عقل برای بندگانش قسمت نکرده است3». یکی از اهداف بلند انبیا که در صدد جامعه عاقلانه بودن بودند، افزایش خرد جمعی بوده است؛ چنان‌چه امام علی فرمود: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ و توانمندی‌های نهفته عقول را ظهور دهند4»؛ زیرا خرد جمعی موجب افزایش بلوغ فکری می‌شود. در جامعه عاقلانه است که مردم رهبرانی را انتخاب می‌کنند که شایسته رهبری هستند. در جامعه‌ای که عقل افول کند، رهبران ظالم و قانون‌شکن بر مسند قدرت قرار می‌گیرند؛ چنان‌چه در عصر امام حسین حاکمیت جهل مقدس موجب قرار گرفتن نابخردان بر مسند قدرت و شهادت امام شد. بر همین اساس است که امام علی از جامعه‌ای که شور با شعور جابه‌جا شود، به خدا پناه می‌برد و می‌فرماید: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ؛ به خدا پناه می‌بریم از خاموشی عقل5».

استاد مطهری پیرامون نقش عقل در شناخت اصول دین می‌فرماید: «شما کدام مذهبی را در دنیا پیدا می‌کنید که به اندازه قرآن برای عقل احترام قائل شده باشد…6» و نیز می‌فرماید: «یک حمایت فوق‌العاده‌ای از عقل را در متون اسلام می‌بینیم و در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام، از عقل یعنی از حجیت عقل و از سندیت و اعتبار عقل حمایت نشده است7.» در این نوشتار برخی از شاخص‌های جامعه عاقلانه بیان و تبیین شده است.

۱. شناخت جایگاه عقل و خرد در زندگی

درک و دریافت عقل و تأثیر آن در امروز و فردای زندگی، باعث انگیزه‌های فراوان در دستیابی به این موهبت الهی می‌شود. رسولخدا در این باره فرموده است: «برترین موهبت خداوند به بندگان، عقل است؛ زیرا خواب عاقل برتر از بیداری جاهل، و افطار عاقل بهتر از روزه‌داری جاهل است و نشستن عاقل، افضل از قیام جاهل است و خداوند، هیچ پیامبر و رسولی را مبعوث نکرده، مگر با عقل کامل8».

۲. آراستگی به علم و دانایی

یکی از شاخص‌های مهم جامعه عاقلانه، آراستگی به علم است؛ زیرا فراگیری علم و دانش، آدمی را از نادانی دور، و زمینه تقویت خردورزی را فراهم می‌کنند. از همین روست که امام علی فرمود: «الْعَقْلُ وَالشَّهْوَةُ ضِدَّانِ وَ مُؤَیِّدُ الْعَقْلِ الْعِلْمُ…؛ عقل و شهوت، دو دشمن‌اند و تحصیل علم و دانش، مایه تقویت عقل است9» و نیز فرمود: «حَقُّ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یُضِیفَ إِلَى رَأْیِهِ رَأْىَ الْعُقَلَاءِ وَ یَجْمَعَ إِلَى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَمَاءِ؛ سزاوار است انسان عاقل، رأی خردمندان را به رأی خود بیفزاید و دانش علما و حکما را بر دانش خود اضافه نماید10».

آدمی باید زمان خود را بشناسد و از مقتضیات آن آگاه باشد، خویشتن را با پیشرفت‌های علمی منطبق کند و برای ادامه زندگی به شرایط لازم مجهز شود؛ زیرا جامعه بدون علم، جامعه عقب‌گرا و عقب‌مانده از قافله تمدن است. از همین روست که امام صادق فرموده: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفًا بِزَمَانِهِ، مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ؛ بر خردمند است که زمان خود را بشناسد و به کار خویش بپردازد11».

۳. زمان‌شناسی و بصیرت‌افزایی

شناخت زمان و پیش‌آمده‌های آن، توجه به نیازها و دوری از غافلگیر شدن در حوادث، یکی از نتایج جدایی‌ناپذیر زندگی عاقلانه است. کسی که خردمندانه زندگی می‌کنند، هیچ‌گاه بازیچه دست این و آن نمی‌شود؛ چه در مسائل کوچک خانواده و چه در مسائل بزرگ جامعه و کشور و حتی مسائل جهانی؛ از همین روست که فرموده‌اند: «لَا یُلْسَعُ الْعَاقِلُ مِنْ جُحْرِ مَرَّتَیْنِ؛ انسان عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود12». امام صادق نیز فرموده است: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ؛ عالم آگاه به زمان، مسائل پیچیده بر او شب‌خون نمی‌زنند13».

۴. خوش‌سخنی در زندگی

یکی از نویسندگان می‌گفت:

طرح جلدی توسط یکی از طراحان برای کتابم انجام شده بود. من فراموش کرده بودم هزینه آن را بپردازم. روزی یکی از دوستان مشترک من و طراح که برای انجام کاری نزد ایشان رفته بود، مرا دید و شکلیاتی به من تقدیم کرد و با خوش‌سخنی بسیار گفت: «فلانی! طراح این شکلیات را به من داد تا تقدیم شما کنم و سلام رساند». ناگاهان متوجه فراموش کردن پرداخت هزینه شدم!

بسیاری از مشکلات را می‌توان با چهره باز و سخن شیرین و دلنشین حل کرد؛ زیرا باشندگی و گشاده‌رویی در برخوردها‌ی اجتماعی، مایه جلب محبت مردم و قرب و نزدیکی به خداوند است14. از همین روست که امام علی در معرفت کم‌عقل‌ترین کم‌عقلاً فرمود: «أَسْفَهُ السُّفَهَاءِ الْمُتَبَجِّحُ بِفُحْشِ الْکَلَامِ؛ نادان‌ترین نادانان، کسی است که با فحش دادن به مردم، شاد و خرسند شود15».

انسان بزرگوار و بردبار، هرگز زبان به فحش و بدگویی نمی‌گشاید: «مَا أَفْحَشَ کَرِیمٌ قَطُّ؛ آدم بزرگوار و با شخصیت هرگز فحش نمی‌دهد16» و نیز فرموده‌اند: «مَا أَفْحَشَ حَلِیمٌ؛ بردبار ناسزا نمی‌گوید17».

خانمی که برای طلاق به دادگاه مراجعه کرده بود، درباره علت طلاقش می‌گفت:

همسرم علیرغم همه خوبی‌هایش، نمی‌خواهد بفهمد من همسر او و مادر دو فرزندش هستم. در مجالس با دست انداختن من، مایه تفریح می‌شود و من بسیار خجالت‌زده می‌شوم. هر چه از او خواسته‌ام و التماس کرده‌ام، بی‌فایده است. من آدم شوخ و بذله‌گویی نیستم تا با او مانند خودش رفتار کنم. چون خواسته‌هایم فایده‌ای ندارد، اگر چه می‌دانم بعد از طلاق دچار مشکلات بسیاری خواهم شد؛ اما می‌خواهم از او جدا شوم18.

۵. رضایت به مال اندک با فهم و حکمت

روزی امام موسی بن جعفر به هشام بن حکم فرمود: «إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِیَ بِالْدُّونِ مِنَ الدُّنْیَا مَعَ الْحِکْمَةِ وَ لَمْ یَرْضَ بِالْدُّونِ مِنَ الْحِکْمَةِ مَعَ الدُّنْیَا؛ انسان عاقل از زندگی اندک و ناکافی دنیا با فهم و حکمت، راضی و خشنود است و از زندگی عالی و مرفه دنیا، با کمی علم و فهم ناراضی و آزرده‌خاطر است19».

حکمت، نیرویی نورانی و درونی است که به وسیله آن حق و واقعیت قضایا به خوبی درک، و هر عملی متقن و محکم انجام می‌شود20. حکیم نیز کسی است که قدر و منزلت خویش را می‌داند و بر اعضای خود لغام دارد21؛ یعنی سنجیده سخن می‌گوید، سنجیده می‌شنود و سنجیده رفتار می‌کند.

۶. پرهیز از هرزه‌گویی و هرزه‌شنوی

شیوۀ سخن گفتن، به اندازۀ موضوع سخن مهم است؛ زیرا مردم بیش‌تر از آن‌که قدرت قضاوت داشته باشند، گوشی برای شنیدن دارند22. چه بِسا یک جملۀ کوتاهی که دوستی‌های دیرینه را به دشمنی مبدل کرده و حتی سرنوشت کشور‌ها را دگرگون ساخته است23.

سکوت یا خاموشی در برخی مواقع، برتر از سخن گفتن و در همه عرصه‌ها عالی‌تر از هرزه‌گویی است؛ چنان‌چه امام علی فرموده است: «الصَّمْتُ وَقَارٌ، الْهَذَرُ عَارٌ، الْحَصْرُ خَیْرٌ مِنَ الْهَذَرِ…؛ خاموشی تمکین و وقار، و هرزه‌سرایی یا بیهوده‌گویی، عیب و عار است. عاجز بودن از حرف زدن، بهتر از هرزه و پوچ گفتن یا بسیار گفتن است2425».

این زبان چون سنگ و هم آهن و شست

وآن‌چه بِجَهَد از زبان چون آتش است

سنگ و آهن را مَزَن بر هم گزاف

گِه ز روی نقل و گِه از روی لاف

زآن که تاریک است و هر سو پَمْبَه‌زار

در میان پَمْبَه چون باشد شِرار

ظالم آن قومی که چشمان دوختند

ز آن سخن‌ها عالَمی را سوزاندند

عالَمی را یک سخن ویران کنند

روبهان مرده را شیران کنند26

رسولخدا فرموده است: «الْتَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ وَ الرِّفْقُ نِصْفُ الْمَعِیشَةِ؛ دوستی و مهربانی با مردم، نیمی از عقل است و رفق و مدارا، نیمی از [رفاه و راحتی] زندگی می‌باشد27».

۷. ادب و احترام به دیگران

احترام به شخصیت مردم، باعث جلب مهر و محبت و رمز پیروزی و شادکامی است. از این رو یکی از مهم‌ترین عوامل سازگاری در خانواده و اجتماع، احترام به شخصیت و عزت نفس تمام افراد در خانواده و اجتماع است.

انسان از احترام دیگران نسبت به خود، خشنود و دلشاد می‌شود و آن را بزرگ‌ترین نیکی درباره خود می‌داند؛ هم‌چنان‌که از اهانت و تحقیر دیگران ناراحت و خشمگین می‌شود و آن را بدترین رفتار نسبت به خود می‌داند. در واقع انسان به طور طبیعی، دوست‌دار کسی است که به او نیکی کرده است و دشمن کسی است که به او بدی کرده است؛ چنان‌چه رسولخدا فرموده است: «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهَا؛ دل‌ها بر دوست داشتن آن کس که بر آن‌ها نیکی کند و دشمن داشتن آن کس که به آن‌ها بدی نماید، سرشت یافته است28».

در روایتی آمده است: مردی نزد رسول اکرم آمد و عرض کرد: «به من چیزی بیاموزید که به وسیله آن داخل بهشت شوم». حضرت فرمود: «آن‌چه را که دوست داری مردم نسبت به تو رفتار کنند، تو نیز درباره مردم هم‌انجام و آن‌چه را که میل نداری درباره تو عمل کنند، تو هم نسبت به مردم آن طور رفتار مکن29».

هم‌انجام که ما از اهانت دیگران آزرده‌خاطر و ناراحت می‌شویم و ممکن است از خود عکس‌العمل مُوهِن نشان دهیم، اهانت ما نیز برای دیگران ناراحت‌کننده و دردناك است؛ بَنا‌بَراین اگر با عکس‌العمل مُوهِن آن‌ها مواجَه شدیم، باید خویشتن را ملامت نماییم. از همین روست که در روایات، ادب را برترین معیار عقل‌گرایی و بهترین همراه و هم‌نشینی در خردورزی دانسته‌اند: «الدِّینُ وَ الْأَدَبُ نَتِیجَةُ الْعَقْلِ؛ دین‌داری و ادب‌ورزی، ثمره خردمندی است30».

از خـــدا جـــوَیِیم توفیـــق ادب

بِــی ادب محـــروم ماند از لطـــف رب

بــی ادب تنهـــا نه خود را داشـــت بد

در میان قــوم موسی چنــد کــس

بلکه آتـــش در همه آفاق زد

بِــی ادب گفتنــد کو ســیر و عدس

منقطــع شد خــوان و نــان از آســمان

ماند رنــج زرع و بیــل و دَاســمان31

از ادب پرنــور گشتــه است ایــن فلــک

وز ادب معصــوم و پــاک آمد ملــک32

۸. پرهیز از تعصب و استبداد رأی

جمود فکری، تعصب خُشْک یا استبداد رأی، یکی از آسیب‌های رایج میان صاحبان هوش چشْمْگیر و استعداد عالی است. عالمان اخلاق این رخداد تلخ را «تَکْیَه کردن به حکم هوای نفس» دانسته‌اند که نوعی انعطاف‌ناپذیری و جزم‌گرایی را به همراه می‌آورد و فرد را به لغزش‌گاه‌های انحصارطَلَبی یا پَرتگاه‌های استبدادپیشگی می‌کشاند. از همین روست که امام علی فرموده است: «حَقُّ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یُضِیفَ إِلَى رَأْیِهِ رَأْىَ الْعُقَلَاءِ وَ یَضَمَّ إِلَى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَمَاءِ؛ سزاوار است انسان خردمند، رأی خردمندان را به رأی خود بیفزاید و آگاهی خویش را با به‌دست آوردن دانش حکیمان و دانایان افزون سازد33». اهمیت این مسئله تا آن‌جاست که خداوند خطاب به رسول اکرم فرموده است: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ34: و در کار‌ها با آن‌ها مشورت کن». امام رضا درباره مشورت کردن پیامبر با یارانش فرموده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ کَانَ یَسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یَعْزِمُ عَلَى مَا یُرِیدُ؛ رسولخدا پیوسته از اصحابش در کار‌ها مشورت‌خواهی می‌کرد و سپس برای انجام دادن خواسته‌هایش تصمیم می‌گرفت35».

مشـــورت ادراک و هشیـــاری دهد

عقــل‌ها مر عقل را یاری دهد

گفتـــ پیغـــمبر بکـــن ای رأی زن

مشـــورت کَالِمُسْتَشِیرَ مُؤْتَمَنْ36

۹. مهربانی با مردم

آفرینش بر اساس رحمت و مهربانی آفریدگار بنا شده است: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ37: پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده». کتاب انسان‌ساز قرآن و واژه واژۀ سخنان پروردگار نیز همراه با آرامش و مهرورزی برای دین‌باوران نازل شده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ38: و ما آن‌چه از قرآن فرستادیم، شفا[ی دل] و رحمت [الهی] برای اهل ایمان است». فرستادگان پروردگار و سلسله رسولان نیز برای رحمت و مهربانی به جهانیان مبعوث شده‌اند: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ39

در میان کار‌های خیر و پسندیده، مهربانی نسبت به هم‌نوعان و حتی حیوانات، از ممتازین حسنات است که سبب ریزش برکات الهی می‌شود، چنان‌چه امام علی فرموده است: «بِبَذْلِ الرَّحْمَةِ تُحْسِنُ الْحَسْتَةُ وَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ؛ با مهربانی و رحم به بندگان، رحمت الهی فِتْرَت و فَوْقَ مَدَیِّارَ کَدَانَ. درویش بی‌نوا را40» امام علی در توصیۀ‌ای به دوستان، صالحان و پیروان خویش فرموده است:

قلب خود را به مهربانی با مردم و دوست داشتن آن‌ها عادت دهید که نِرْمی و محبت به انسان‌ها، شادی و آشتی با آن‌ها را فراهم می‌کنند، دل‌یل زیرکی و نجابت فرد است، تندی مخالفت و یا دشمنی را می‌کاهد، کلیدی درست‌اندیشی و سلوک راه است، باعث سرافرازی و نجات و زمینه‌ساز ریزش رحمت الهی و فراوانی برکات است. کسی که رحم نمی‌کند، رحم نمی‌شود و همان‌گونه که مهربانی و گذاشت می‌کنید، به شما مهربانی می‌شود41.

افزون بر آثار مهرورزی در زندگی فردی و اجتماعی، مهربانی در خانواده یا زندگی زناشویی نیز برکات فراوان می‌آفرینند و کینه‌ها و کدورت‌های ویران‌گر را دور می‌کنند؛ چنان‌چه رسولخدا فرموده است: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا نَظَرَ إِلَى امْرَأَتِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ نَظَرَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِمَا نَظَرَ الرَّحْمَةِ؛ به راستی چون مردی به همسرش و همسرش به او از روی مهر بنگرَد، خداوند بزرگ آن دو را با دیدۀ مهر بنگرَد42».

۱۰. راستی

برترین نشانۀ عاقل واقع، آن است که به دروغ آلوده نمی‌شود؛ گر چه میل فراوانی به گفتن آن داشته باشد؛ چنان‌چه امام کاظم فرموده است: «إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یَکْذِبُ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ هَوَاهُ؛ به درستی که عاقل دروغ نمی‌گوید؛ گر چه میل او به دروغ باشد43». رسولخدا درباره ریشۀ دروغ‌گویی فرموده است: «دروغ‌گو، دروغ نمی‌گوید؛ مگر به خاطر حقارتی که در نفس خود احساس می‌کند».

امام صادق نیز به گونه‌ای لطیف و دل‌نشین وظیفۀ عاقل را توصیۀ کرده و فرموده است: «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ صَدُوقًا لِیُؤْمَنَ عَلَى حَدِیثِهِ وَ شَکُورًا لِیَسْتَوْجِبَ الزِّیَادَةَ؛ سزاوار است شخص عاقل راست‌گو باشد تا به سخن‌ش اعتماد کنند و سپاس‌گزار نعمت‌ها باشد تا باعث افزایش نعمت‌ها گردد44».

۱۱. نیکوسازی کار‌ها و تدبیر درست و به‌جا

کوشش درست و دقیق و تدبیر شایسته و عمیق، نِماد دل‌سوزی و خردمندی است تا افزون بر خوب کار کردن، کار خوب کردن نیز تحقق یابد و ره‌آورد این دو، کارنامه‌ای روشن و برکت‌آفرین برای انسان رقم زند. امام علی این ویژَگی عاقلان را در سخنی زیبا ترسیم کرده و فرموده است: «الْعَاقِلُ مَنْ أَحْسَنَ صَنَائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْیَهُ فِی مَوَاضِعِهِ؛ عاقل کسی است که ساخته‌های خود را نیکو بساید و کوشش خود را در جایی که لازم است، به کار اندازد45».

سپردن کار‌ها به غیر متخصصان و کم‌خردان که به دور از برنامه‌ریزی و آیندَه‌نگَری سرمایۀ‌های مالی را هدر می‌دهند، ره‌آوردی جز نابودی سرمایۀ‌های یک مرز و بوم، تلف کردن اندیشۀ‌ها و استعداد‌های پر فروغ ندارد و افزون بر آن، راه را برای کار‌های عالمانه و پیشرفت‌های هوش‌مندانه مسدود می‌کنند. از این روست که امام علی فرموده است: «قَوَامُ الْعَیْشِ حُسْنُ التَّقْدِیرِ وَ مَلَکُهُ حُسْنُ التَّدْبِیرِ؛ مایۀ سامان‌یابی زندگی، برنامه‌ریزی درست و مالک آن، تدبیر کار‌شناسانه است46».

فهرست منابع

کتب

  1. ابن‌شعبه حرّانی، حسن بن علی؛ تحف العقول؛ چاپ دوم، قم: جامعۀ مدرسین ۱۴۰۴ ق.
  2. امینی، ابراهیم؛ آیین همسرداری؛ چاپ بیست و نهم، قم: بوستان کتاب ۱۳۸۹ ش.
  3. بستانی، فؤاد افرام؛ فرهنگ ابجدی؛ ترجمه رضا مهیار؛ چاپ دوم، تهران: انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵ ش.
  4. پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحة؛ چاپ چهارم، تهران: دنیای دانش ۱۳۸۲ ش.
  5. تمیمی آمدی، عبدالوهاب بن محمد؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ تصحیح مصطفی درایتی؛ چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران ۱۳۶۶ ش.
  6. حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد؛ دیوان غزلیات؛ به کوشش خطیب رهبر؛ تهران: نشر صفّی عالی‌شاه ۱۳۸۸ ش.
  7. شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج‌البلاغة؛ تصحیح صبحی صالح؛ قم: هجرت، ۱۴۱۴ ق.
  8. قرشی، علی اکبر؛ قاموس قرآن؛ چاپ ششم، تهران: دارالکتب الاسلامیة ۱۴۱۲ ق.
  9. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ چاپ اول، قم: دارالحدیث ۱۴۲۹ ق.
  10. لیثی واسطی، علی بن محمد؛ عیون الحکم و المواعظ؛ چاپ اول، قم: دارالحدیث، ۱۳۷۶ ش.
  11. مطهری، مرتضی؛ مجموعة آثار؛ چاپ هشتم، قم: صدرا ۱۳۷۲ ش.

سایت

سایت گنجور؛ اشعار جلال‌الدین محمد مولوی بلخی.


  1.  مبلّغ نخبة دفتر تبلیغات اسلامی.
  2.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۱، ص ۲۶.
  3.  همان، ص ۱۲.
  4.  محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغة؛ تصحیح صبحی صالح؛ ص ۴۳.
  5.  همان، ص ۳۴۷.
  6.  مرتضی مطهری؛ مجموعة آثار؛ ج ۲۱، ص ۴۶۴.
  7.  همان، ج ۲۳، ص ۱۸۴.
  8.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۱، ص ۱۲.
  9.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۵۳.
  10.  علی بن محمد لیثی واسطی؛ عیون الحکم و المواعظ؛ ص ۲۳۲.
  11.  همان، ص ۳۴۷.
  12.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۱۱۷.
  13.  محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۱، ص ۱۳۲.
  14.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۱، ص ۲۷.
  15.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۷۷.
  16.  همان، ص ۲۲۳.
  17.  همان، ص ۲۸۶.
  18.  ابراهیم امینی؛ آیین همسرداری؛ ص ۴۳.
  19.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۱، ص ۱۷.
  20.  علی اکبر قرشی؛ قاموس قرآن؛ ج ۳، ص ۱۶۳.
  21.  فؤاد افرام بستانی؛ فرهنگ ابجدی عربی ـ فارسی؛ ج ۱، ص ۳۳۹.
  22.  چیستر فیلد.
  23.  بنتام.
  24.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۲۱۶.
  25.  همان؛ ص ۲۱۳.
  26.  جلال‌الدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بخش ۸۶، بیت ۱۵۹۴ سایت گنجور. https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh/86.
  27.  محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۶۸، ص ۳۴۹.
  28.  حسن بن علی ابن‌شعبه حرّانی؛ تحف العقول؛ ص ۳۷.
  29.  محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۱۴۶.
  30.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۸۴.
  31.  جلال‌الدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بخش چهارم، بیت ۷۸ سایت گنجور. https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh/4.
  32.  همان.
  33.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۵۵.
  34.  آل عمران: ۱۵۹.
  35.  محمد بن حسن حرّ عاملی؛ وسایل الشیعة؛ ج ۱۲، ص ۴۴.
  36.  جلال‌الدین محمد مولوی بلخی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بخش ۵۷، بیت ۱۰۴۳ سایت گنجور. https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh/57.
  37.  انعام: ۵۴.
  38.  اسراء: ۸۲.
  39.  انبیاء: ۱۰۷.
  40.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۲۴۶.
  41.  شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان غزلیات؛ غزل پنجم.
  42.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ج ۷، ص ۱۳۳.
  43.  محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۱، ص ۱۴۳.
  44.  حسن بن علی ابن‌شعبه حرّانی؛ تحف العقول؛ ص ۳۶۴.
  45.  عبدالوهاب بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۵۴.
  46.  علی بن محمد لیثی واسطی؛ عیون الحکم و المواعظ؛ ص ۳۷۰.

لینک کوتاه مطلب : https://hamyar.ofoghandisha.com/?p=70961

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *