کرامت انسان در سیرۀ امام حسین
حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی محمدی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
اشاره
جامعه بشری، در دهههای اخیر به بحث گسترده حقوق بشر پرداخته و حدود هفتاد سال پیش، اعلامیه حقوق بشر به تصویب رسیده است؛[۱] ولی اسلام بیش از یکهزاروچهارصد سال پیش، به کرامت انسانی توجه ویژهای کرده و بههمراه اعلامیه حقوق بشر، کارآمد و سودمند است.
از دیگر سو، یکی از مهمترین علل بسیاری از معضلات جوامع امروزی، کمتوجهی به کرامت انسانی است. بهیقین، اگر افراد جامعه بشری کرامت یکدیگر را پاس میداشتند، امروز شاهد این همه مشکلات همانند: اختلافات خانوادگی و قبیلهای، جنگها و کشمکشها، استبداد سیاسی، فقر و اختلاف طبقاتی نبودیم.
ازاینرو، برای حفظ مصالح و منافع جامعه، بایسته است به کرامت انسانی توجه ویژه شود. کرامت، یکی از برترین فضیلتهای اخلاقی است که در اسلام نیز به آن توجه وافری شده است.
در این بین، چه الگویی کاملتر برای کرامت انسانی، شایسته است به بهترین الگوهای کرامت، یعنی پیامبر و اهلبیت معصوم ایشان مراجعه کنیم که امام حسین، یکی از بهترین الگوهای بشری است؛ چنانکه خود آن حضرت فرموده: «فَلَکُم فِیَّ اُسوَة»؛ من برای شما الگو هستم.[۲]
در این مقاله، بر آنیم با نگاهی به کرامت انسانی، جلوههای کرامت در سیره حسینی را بررسی کنیم، از سیره امام حسین در زندگی بیاموزیم و البته برای کسب چنین هدف مقدسی، باید از گناه دوری کنیم، ابروی یکدیگر را حفظ کنیم و روحیه عزتمندی خویشتن را قوی کنیم.
الف. تعریف کرامت
«کرام»ت، در لغت به معنای عظیم و بزرگ، بهگوار، شرافت، بخشندگی و سخاوت، ارجمندبودن، کریمبودن و ضد بخل و پستی است.[۳] کرامت، جامع همه خیرات و فضایل و امور پسندیده است؛[۴] به این معنا که اگر کسی بخواهد کسی را به تنوان دادن همه فضایل و کمالات و خیرات یک و پسندیده معرفی کند، از او به «کریم» یاد میکند.[۵]
کرامت، معادل دانشی دارد؛ اما آن را به «ارجمند»، «گرامی»، «بخشنده»، «جوانمرد»، «سخاوتمند»، «بهگوار» و مانند آن معنا کردهاند.[۶]
ب. اهمیت کرامت
آنچه باعث میشود انسان از دیگر حیوانات، بلکه سایر موجودات متمایز شود، کرامت اوست. کرامت و مشتقات مختلف آن، ۴۷ بار در قرآن کریم و صدها بار در روایات بهکار رفته است. این مطلب، نشاندهنده اهمیت کرامت در اسلام است.
قرآن کریم درباره جایگاه انسان در عالم هستی میفرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ…»؛ ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم….[۷] مقصود از این آیه، بیان حال همه انسانهاست؛ صرفنظر از کرامتهای خاص و فضایل روحی و معنوی که به برخی اختصاص داده شده است.
پس، این آیه، مشرکان، کافر و فاسقان را نیز در نظر دارد و فقط شامل حال مؤمنان نیست؛[۸] اما آنچه باعث کرامت انسان شده، تقوا و خِرد اوست؛ خردی که انسان را از بالقوه، به بالفعل، خیر را از شر، و سود را از زیان بازمیشناسد.[۹]
ج. جلوههای کرامت
اینک که با اهمیت کرامت آشنا شدیم، شایستهاست نگاهی به جلوههای کرامت بیندازیم تا بتوانیم کرامت انسانی را در خود و دیگران ایجاد و بازسازی کنیم.
۱. شناخت جایگاه انسان
یکی از اصلیترین جلوههای کرامت، شناخت جایگاه انسان است. اگر جایگاه انسانی خودمان را بشناسیم، بسیاری از مشکلات و معضلات جامعه حل خواهد شد. کسی که به جایگاه واقعی خویش آگاهی دارد، به هیچ وجه راهی میرود که از آن منفعت دنیوی نهل یابد؛ ولی آنکه میداند دارای چه جایگاه بلندی است، مرتکب بسیاری از اشتباهها و گناهان میشود و خود و جامعه را به سوی نابودی سوق میدهد؛ چنانکه خداوند متعال بر کرامت جوع انسانی صریح کرده و فرموده: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ…»؛ ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم….
کرامت، در اصل آفرینش انسان لحاظ شده و با سرشت او عجین گردیده است و باید در همه کردارها، گفتارها و رفتارهای انسانی جاری و ساری باشد و هرگونه کرداری که با این اصل در ضد باشد، از سوی هیچکس پذیرفته نیست و با انسانی انسان هماهنگ است و آدمی باید چنین کرداری را بپذیرد.
قرآن در همه موارد که برای انسان عیین کلیف میفرماید، این اصل را در نظر میگیرد و در هر جا که کرداری با این اصل هماهنگ باشد، به جز ان و هر چیزی که این اصل را قوی کند، سفار ش میکند.
خلاصه آنکه بین شناخت جایگاه انسان با کرامت انسانی، رابطه مستقیمی وجود دارد و کسی که انسانی خود را شناسد، ممکن است از حیوان پستتر شود و راههایی را اعم دهد که در زندگی هم آن را انجام میدهد.
در جریان عاشورا که یکی از مهمترین مشکلات و بدبختیهای دشمنان امام حسین، این بود که جایگاه انسانی خود را فراموش کرده بودند. ازاینرو، آن حضرت همیشه سعی داشت، آنها را با «جایگاه انسانی» خودشان آشنا کند؛ به تنوان مثال، در آخرین لحظات زندگی و قریب اد شهادت امام حسین، دشمنان، اجوانمرده به خیمهها حمله کردند.
در این هنگام بود که آن حضرت فریاد زد: «وای بر شما، ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین دارید و شما را اد روز بازپسین پروایی نیست، پس لااقل در دنیا خود آدممرد باشید. اگر به گمان خود عربی زادید، به شئون عربی خود بازگردید».
شمر گفت: ای پسر فاطمه! چه میگویی؟ حضرت فرمود: «من با شما جنگ میکنم و شما با من. زنان را از این میان، گناهی نیست». پس، از آن جان خواست سربازان را از حمله به خیمهها باز دارد. این سخن امام و توجهدادن به «جایگاه انسانی»، بهگو های بود که حتی در بدترین افراد ایدهای را برانگیخت. ازاینرو، دشمنان این پیشنهاد امام را پذیرفتند؛ هرچند بعدا این، خلاف سخن خویش عمل کردند.
۲. حفظ آبروی انسان
یکی دیگر از جلوههای کرامت، حفظ ابروی انسان است. شخص کریم، همیشه سعی میکند ابروی افراد حفظ شود؛ چنانکه امام حسین به کریمترین افراد بود، وقتی به دیگران چیزی میبخشید، ابروی آن جان را حفظ میکرد.
در روایتی میخوانیم: یکی از اصحاب در مدینه به حضور امام حسین آمد و قاضیهای مالی کرد. امام حسین فرمود: «ای برادر اصحابی! ابروی و شخصیتی خویش را از قاضی کرد،رو حفظ کن؛ درخواست خود را در نامهای بنویس. انشاءالله، آنچه را موجب شادی و است، اعطا خواهم داد.
مرد در نامهای نوشت: پا صد دینار، بدهکارم و طلبکاران اصرار میکنند که طلبشان را بپردازم و از امام قاضی کرد با طلبکاران صحبت کند تا به او مهلت بدهد.
وقتی امام حسین نامه را خواند، به منزل کرد و کیسههای حاوی هزار دینار، او را و به آن مرد اصحابی داد و فرمود: «با پا صد دینار، بدهی خود را بپرداز و با پا صد دینار دیگر، زندگی خویش را سر و سامان بده».
امام در ادامه فرمود: «حاجت خود را جز هد سه فر، برای کسی دیگر گو: اول، دیندار؛ دوم، جوانمرد؛ و سوم، صاحب اصل خاندادگی. اما دیندار، دینش نگهدار اوست [و مجا ع آن است که ابروی جو را ببرد.] شخص جوانمرد، به جه جوانمردیاش از این را شرم میکند و کسی که به دلر یادت، ابروی را میریزد؛ بلکه با برآوردن حاجت و، ابرویت را حفظ میکند».[۱۰]
روایت فوق، درسیهای دراوی به ما میآموزد؛ از جمله اینکه:
- شخصی که کرامت نفس دارد، نه در صوری که یاد بسیار جد داش ته باشد، دست خودش را به سوی دیگران دراز میکند.
- در صوریت قاضی مالی که سعی میکند، حتیالامکان ابروی خویش را حفظ کند و از راههایی مانند نوشتن نامه، حاجت خویش را ابراز میکند؛ یعنی به جای قاضی مستقیم، خواسته خود را می نویسد جا رمز خالی بکشد و اگر با پاسخ منفی نیز مواجه شد، خیلی دچار اراحتی شود.
- صاحب نفس کریم، قاضیها و درخواستهای خودش را از افراد بیریشه، بیدین و بیمروت طلب میکند؛ زیرا چه بسا باعث میشود که ابرویش برود.
- بین کرامت و حفظ ابرو، رابطه ناگسستنی وجود دارد؛ دیری از سویی، آنکه کرامت نفس دارد، برای حفظ ابروی خود اراوی قاور است و از سوی دیگر، در مواجهه با قاضیهای مردم، به ابروی آنها توجه ویژهای دارد.
- مؤمن باید همیشه کریم باشد و حتی حاجات خود را نیز باید با تهت نفس طلب کند؛ چنانکه پیامبر اکرم فرمود: «اطْلُبُـوا الْحَـوائِجَ عِنْدَ ذَوِی الْمُرُوَّةِ»؛ حاجتهای خویش را با تهت نفس طلب کنید.[۱۱]
در روایت دیگری میخوانیم: یک فر عترابی وارد مدینه لباس شد و از کریمترین مردم جویا شد. امام حسین را به وی معرفی کردند. او داخل مسجد شد و دید که آن حضرت مشغول نماز است. مقابل آن حضرت ایستاد و اشعاری در مدح امام حسین سرود.
امام سلام کرد و به قنبر فرمود: آیا چیزی از مال حجاز باقی مانده؟ گفت: آری، مبلغ چهار هزار دینار )سکه طلا.( امام دستور داد مال یادشده را بیاورند.
وقتی آن را آوردند، امام سکهها را در عبای خویش پیچید و برای آنکه درخواستکننده شرمنده شود، از شکاف در سکهها را به او بخشید و اشعاریخواند که لی آن، ضمن اظهار مهربانی به درخواستکننده، از کمبودن اموالی که به او اهدا کرده بود، تذکرخواهی کرد.
وقتی آن مرد طلاها را گرد کرد، شروع به گریه کرد! امام حسین به وی فرمود: آیا برای اینکه بخشش ما اندک بود، گریه میکنی؟ گفت: نه؛ برای این گریه میکنم که چگونه خاک این خوب را میخورد و اینگونه بذل و بخششهایت را از بین میبرد.[۱۲]
۳. تقویت روحیه عزتمندی
یکی دیگر از جلوههای ویژه و ممتاز کرامت نفس، عزتمندی است. میتوان تهت نفس و کرامت را از یکدیگر فکیک کرد؛ به دیگر سخن، کسی که کرامت نفس دارد، دارای روحیه عزتمندی است و عزت واقعی، بدون کرامت نفس به دست نخواهد آمد.
شهید مطهری معتقد است: از امام حسین سلام بسیار نقل شده است؛ اما در خصوص موضوع کرامت و عزت نفس، سبک به دیگر ائمه روایات بیشتری از ایشان نقل گردیده است.[۱۳]
از جمله کلمات قصار امام حسین این است که: «مَوْتٌ فِی عِزَّةٍ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذُلَّة»؛ مردن با عزت، از زندگی در ذلت، بهتر است.[۱۴]
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است حسین مظهر آزادگی و آزادی است خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو که این مرام حسین است و منطق دین است همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافی است. اگرچه گریه بر آلام قلب، تسکین است ببین که مقصد عالی وی چه بود ای دوست که درک آن سبب عز و جاه و تمکین است ز خاک مردم آزاده بوی خون آید نشان شیعه و آثار پیروی این است جمله معروف «ﻫَیْﻫَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»، از جملاتی است که جا قیامت از آن، ارادگی، وف، حماسه، کرامت، عزت و شرافت نفس میتابد. آن حضرت در روز عاشورا، برای آنکه بهتر دیده شود، بر شتری سوار شد و خطاب به دشمنان فرمود:
«آگاه باشید که آن ابکا، دردمند ابکا، من را بین دو چیز مخیر کرده است؛ بین ذلت و شمشیر )کشتنشدن.( هیهات که ما ذلت را بپذیریم. هم خداوند و هم پیامبرش و هم مؤمنان و هم اجداد پاک و دامنهای پاکیزه، چنین از ما نمیپذیرند که ما اطاعت لئیمان و پستدین آن را بر خوابگاه )یعنی محر شهادت( مردمان بهگوار ترجیح بدهیم».[۱۵]
۴. زمینهسازی دوری از گناه
یکی دیگر از ترصههای اصلی کرامت نفس، این است که صاحب نفس کریم، از گناه دوری میکند. از گاه حضرت علی اگر آدمی منفعت کریما ه خودش را بشناسد، آن را با معصیت الهی خوار و ذلیل میکند؛ «مَنْ رََفَعَ نَفْسَهُ لَمْ یَهِنْهَا عَنِ الْمَعَاصِی».[۱۶]
ازاینرو، کسی که میخواهد در راه امام حسین و یارانش گام بردارد و صاحب کرامت نفس شود، یکی از اولین گامهایش، دوری از گناه است. از منظر امام علی، آدمی از ابتدا باید کرامت نفس خودش را گاه دارد که او را بر اطاعت الهی یاری کند؛ «أَحْفَظْ نَفْسَكَ مَا أَحْفَظْتَكَ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ».[۱۷]
پس، رسا ی که شخصیتی و کرامت نفس دارد، شهوات و تمایلات فساد ی در نظر آن پست و روچک است؛ «مَنْ رََفَعَ نَفْسَهُ هَانَتْ [شَهْوَتُهُ] شَهَوَاتُهُ».[۱۸] ردیآی وجود دارد که چنین افرادی، هیچگاه دامن خویش را به خواهشهای پست دنیوی آلوده نمیکنند؛ «مَنْ شَرُفَ نَفْسَهُ هَانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ مَطَالِبَهَا».[۱۹]
مواظع امام حسین برای دوری از گناه و حفظ کرامت نفس، دراوان است و در این مقاله، تنها به یک مورد اشاره میکنیم:
شخصی هد امام آمد و گفت: من مرد گناهکاری هستم و نمیتوانم در برابر گناهان مقاومت کنم؛ مرا موعظه کن. امام به او فرمود: «پنج کار را انجام ده و آنگاه هرچه خواهی، گناه کن؛ اول، از روزی خدا خور؛ دوم، از ولایت الهی خارج شو؛ سوم، جایی پیدا کن که خدا را نبیند؛ چهارم، وقتی فرشته مرگ برای قبض روح آمد، او را از خود دور کن؛ پنجم، وقتی مالک دوزخ را وارد جهنم کرد، وارد جهنم شو. سپس، هرچه خواهی، گناه کن».[۲۰]
بدون شک، دشمنان امام حسین و رسا ی که با آن حضرت جنگیدند، پستترین افراد و از جمله اشخاصی بودند که کرامت نفس خودشان را لگدکوب کرده بودند. پستی آنها در روز عاشورا به حدّی رسیده بود که حتی وقتی امام میخواست سخن بگوید، به ایشان اجازه سخنگفتن هم میداد.
امام حسین تلق اوم ا حیاط و پستی آنها را گناهان و از جمله حرامخواری دانستند. در آن روز، در لحظاتی که سپاه ابنسعد از هر لرف امام را احاطه کرده و حلقه محاصره را بر ایشان و یارانش تنگ کرده بودند، امام در برابر سپاه ایستاده و از آنها خواست که ساکت شوند؛ ولی آن جان پذیرفتند!
با این حال، امام خطاب به آنها فرمود: «وای بر شما! چرا ساکت میشوید تا سخنان مرا گوش کنید؟ من شما را به راه راست دعوت میکنم… تلق این سرپیچی شما، آن است که پاداشهایی را [برای کشتن من گردتهاید،] حرام است و شکم شما، از حرام پر شده است…».[۲۱]
پس از این کتاب، آنها ساکت شدند و به سخنان امام گوش دادند؛ ولی متأسفانه، گناهان، آنها را به ورطهای انداخته بود که هیچ راهی برای نجاتشان باقی مانده بود.
این، درسی بزرگ برای پیروان مکتب حسینی است که امام حسین با گناه مخالف بود و رسی باید صو رنجد صرف تهادا و گریز برا سیدالشهدا، بیمه گنهکاران و مایه ایمنی از عذاب الهی است.
پس، این سخن که امام حسین قیام کرد تا رفاهه گناه امت را بدهد و سنگر گنهکاران باشد، سخنی اروا و از حریفههای معنوی عاشوراست.[۲۲]
۵. بینیازی از مردم
یکی از بهترین جلوههای کرامت انسانی، بینیازی از مردم است. امام جواد در این باره میفرماید: «عِزَّةُ الْمُؤْمِنِ غَنَاهُ عَنِ النَّاسِ»؛ عزت مؤمن، در بینیازی او از مردم است.[۲۳]
عزت از قناعت است و خواری از طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب امام علی نیز نیز فرموده: «اقْنَعْ تَعِز؛ قانع باش، تا عزیز شوی.» قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهان گرد را مگر می نبینی که در را و دام نینداخت جز حرص خوردن به دام پلنگی که گردن کشد بر وحوش به دام افتد از بهر خوردن چو موش
[۲۵]
پس، صاحبی کرامت، هیچگاه به جه مینیازههای اقتصادی و مالی خود، کرامتش را لکهدار میکند؛ ولی در مقابل، کسی که از کرامت انسانی بهرهای برده، حاضر است برای مین نیاز مالی و اقتصادی خویش، هر کار اروایی را انجام دهد.
از جمله این افراد، شمربنذجالجوشن بود. شمر در ابتدا از یاران امیر مؤمنان، علی بود. وی در جنگ صفین، در رکاب حضرت علی جهاد کرد و در مبارزه با یکی از سپاهیان شام، یعنی ادهمبن محرز باهلی، صور ش بهشدت زخمی گشت؛[۲۶] اما بعدا از شهادت حضرت علی، کیسههای طلای معاویه او را فریب داد و به دشمن متمایز شد.
او در سال ۶۵ هجری هنگام دستگیری حجربنعدی، از یاران پیامبر و حضرت علی، جهء رسا ی بود که هد دیاربنابی به دروغ شهادت داد حجر مرده شده و شهر را به آشوب کشیده است![۲۷]
عمربنسعد نیز مو های دیگر از گونبختجا ی بود که کرامت خویش را برای رسیدن به یار دنیایی از دست داد و برای آنکه امارت و درآمدهی بخجشهجایی از ایران، از جمله ری، به او واگذار شود، حاضر شد کرامت انسانی خویش و خانوادهاش را نابود سازد و با حسینبنعلی بجنگد.[۲۸]
امام حسین در جریان عاشورا بسیار کوشید که کرامت واقعی و سعادت حقیقی را به عمربنسعد یادآوری کند. ازاینرو، از او درخواست کرد در رکاب یا،ان ایشان قرار گیرد؛ ولی ابنسعد توان ست از جاه و مال دنیایی برگردد و با این بهانه که ابنزیاد خانه و اموالم را از من میگیرد، از یاری امام دست کشید.[۲۹]
پینوشتها:
[۱] اعلامیه جهانی حقوق بشر، با هدف ضمانت حقوق و آزادیهای برابر برای همه مردم، در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ میلادی به تصویب رسید.
[۲] ابنشعبه حرّانی، تحف العقول، ص ۲۴۶.
[۳] طریحی قرشی، قاموس قرآن، ج ۱، ص ۲۴۴؛ محمد معین، فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه «کرام»ت.
[۴] راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۳۱.
[۵] اسماعیلبنعباد، المحیط فی اللغة، ذیل واژه «کرم»؛ منصوربنمحمد آذرمی، تهذیب اللغة، ذیل واژه «کرم»؛ اسماعیلبنحما جوهرمی، صحاح اللغة، ذیل واژه «کرم».
[۶] علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه «کریم».
[۷] اسراء، آیه ۷۰.
[۸] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص ۳۰۰.
[۹] همان.
[۱۰] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹۵.
[۱۱] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۲۹۱.
[۱۲] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹۲.
[۱۳] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۳۵۵.
[۱۴] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
[۱۵] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۱.
[۱۶] نیمی امدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۴۹؛ حسین وری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص ۴۴۱.
[۱۷] نیمی امدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۴۹.
[۱۸] همان.
[۱۹] همان.
[۲۰] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۲۷.
[۲۱] همان، ج ۴۴، ص ۱.
[۲۲] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۱۵۱.
[۲۳] علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۵.
[۲۴] همان، ج ۷۵، ص ۳۰۴.
[۲۵] مصلحالدین سعدی، بوستان، باب ششم: در قناعت.
[۲۶] صربناحم منقری، وقعة صفّین، ج ۱، ص ۲۱۷.
[۲۷] ابنجریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۷۱ ج ۲۷۵.
[۲۸] همان، ص ۳۹۳.
[۲۹] همان، ص ۳۹۴.
















