بررسی رشد سیاسی و مذهبی مردم در عصر امام حسین
حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمیدالله رفیعی زابلی[۱]

اشاره

امام حسین، سومین امام معصوم، پس از شهادت امیرمؤمنان در مدت ده سال در کنار برادرش، امام حسن، قرار داشت. ایشان پس از شهادت امام حسن در سال ۵۰ قمری، به‌عنوان رهبر شیعیان، اختیار امور را در دست گرفتند[۲]. محور این مقاله، بررسی آزاد امام حسین و دشمنان شهادت آن حضرت است. برای بررسی وضعیت سیاسی و مذهبی مردم در عصر امام حسین، به آگاهی و پیش‌یابی جریان‌های سیاسی و مذهبی این دوره نیاز داریم و به همین جهت، در نوشتار حاضر، بررسی گروه‌ها و گرایش‌های مذهبی و سیاسی در دوران امام حسین و میان مردم، مورد توجه قرار می‌گیرد.

الف. گروه‌ها و گرایش‌های مذهبی و سیاسی

در عصر امام حسین، بررسی سه مذهب شیعه، خوارج و عثمانیه اهمیت اساسی دارد:

۱. شیعه

مذهب شیعه امامیه، به‌وسیله شخص پیامبر اسلام ایجاد شده است. اگرچه شیعه در عصر پیامبر اسلام به‌صورت یک مذهب منسجم وجود نداشت، به‌مرور در زمان‌های بعد با اعتقاد شیعی و رهبری امامان اهل‌بیت، به‌عنوان مذهب مستقر در برابر سایر مذاهب اسلامی خود را نشان می‌دهد. با توجه به این‌که نهضت عاشورا، نهضتی کاملاً شیعی و اسلامی بود، لازم است سایر حالات مذهب شیعه در عصر امام حسین مورد بررسی قرار گیرد.

مذهب علوی یا تشیع سیاسی

پس از قتل عثمان و خلافت امیرمؤمنان، دو گرایش عثمانی و علوی در میان مسلمانان به‌وجود آمد. در این دوران، «شیعه» به کسی گفته می‌شد که علی را بر عثمان مقدم می‌داشت[۳]. ازاین‌رو، اصطلاحاً شیعه و عثمانی به وجود آمد. گرایش مردم کوفه به امیرمؤمنان، از نظر تاریخی به مذهب علوی یا تشیع سیاسی، و به‌عبارتی برخی از محققان به شیعه عراقی معروف است. از منظر این فکر، شیخین (ابوبکر و عمر) به‌عنوان خلیفه مشروع بوده و بنابر گفته قاضی عبدالجبار معتزلی، اعتقاد به برتری شیخین بر امیرمؤمنان، از اعتقادات تشیع سیاسی بوده است[۴]. چه‌بسا در برخی موارد، سنت شیخین را بر سنت علوی ترجیح می‌دادند؛ به‌گونه‌ای که در روایتی قیس بن زنجانی در جنگ جمل گفت: «أَطِعْنَا سُنَّةَ الْعُمَرَی». یا این‌که وقتی امام دستور منع متعه حج را صادر کرد، عده‌ای از مردم کوفه در مسجد جامع جمع شده و فریاد «یا سُنَّةَ عُمَر» سر دادند.

تشیع مذهبی یا اعتقادی در کوفه

در دوران حضور امام علی در کوفه، شیعه وارد مرحله جدیدی شد و این حضورِ امام بود که در گسترش و تثبیت شیعه در میان مردم نقش اساسی ایفا کرد. آن حضرت در دوران حضور خویش در کوفه، در صحن مسجد کوفه اصحاب رسول را درباره حدیث غدیر به شهادت طلبید و در حدود سیزده نفر صحابی شهادت دادند که ما از رسول خدا شنیدیم که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاه فَعَلِیٌ مَولاه؛ هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست»[۵].

شیعیان مذهبی در زمان قیام امام حسین در شهر کوفه

در عصر امام حسن، در شهر کوفه شیعیان قابل توجهی حضور داشتند. دلیل بر آن، این است که وقتی شیعیان کوفه از تجمع بیعت‌کنندگان با یزید آگاه شدند، تصمیم گرفتند که امام را به کوفه بیاورند. آن‌ها برای این منظور، در منزل سلیمان بن صرد اجتماع کردند و از حرکت حسین و آمدش به مکه آگاه شدند و گفتند: به او نامه می‌نویسیم که به کوفه بیاید. البته تعداد از اشراف کوفه نیز در این نامه‌نویسی مشارکت کردند که پس از آشکار شدن حرکت شیعی، در کربلا حاضر شدند و در سپاه ابن‌زیاد بر ضد امام حسین جنگیدند که این حرکت آن‌ها، نشان از هماهنگی آن‌ها در یک جبهه دارد[۶]. در بصره نیز شیعیانی وجود داشتند و به همین دلیل، امام حسین به همراه قاصدش «سلیمان» نامه‌هایی برای شیعیان بصره فرستاد. عبدالله‌بن‌یزید، حاکم بصره، از آمدن سلیمان آگاه شد و او را دستگیر کرد و به دار آویخت.

۲. فرقه خوارج

فرقه خوارج، در جنگ صفین از میان لشکر امام علی سر برآورد. شعار این فرقه این بود: «لا حُکمَ إلاّ لله؛ حکومتی جز حکومت خدا نیست». امیر مؤمنان، علی در پاسخ به این کلام فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍّ أُرِیدَ بِهَا بَاطِل؛ این، کلامی حق است که از آن، باطل اراده شده است»[۷]. مرکز این فرقه در «حروراء»، روستایی در نزدیکی کوفه بود. به همین جهت، به خوارج، حرورایی نیز می‌گفتند[۸]. با وجود سرکوب خوارج در جنگ نهروان، سیاست‌های تبعیض‌آمیز معاویه باعث شد که خوارج کوفه، در دوران او قدرت بگیرند. آن‌ها در کوفه چندین بار قیام کردند؛ ولی قیام‌شان به‌وسیله حاکمان کوفه به شکست انجامید. آخرین سرکوب خوارج در کوفه، توسط ابن‌زیاد، پس از به قدرت رسیدن یزید، کوفه را آرام کرد. بنابراین، با توجه به دشمنی خوارج با بنی‌امیه، شاید بتوان گفت که آن‌ها در جریان نهضت حسینی، با هیچ‌یک از دو طرف، همکاری نکردند[۹].

۳. فرقه سیاسی ـ مذهبی عثمانیه

هنگامی‌که بعد از قتل پیامبر اسلام در سقیفه بنی‌ساعده ابوبکر به‌عنوان خلیفه تعیین گردید، گروهی از مردم در برابر امام علی قرار گرفتند که توان خاصی داشتند؛ بلکه به «طرفداران خلفا» (عمر و ابوبکر) معروف بودند. این گروه، بنا بر قول ابوحامد غزالی، بعد از کشته شدن عثمان در دوران معاویه و بعد از آن، به «عثمانیه» معروف شدند. شیعیان علی در این دوران به نام «علویه» شهرت داشتند و این‌که در دوران عباسیان، عنوان علویه و عثمانیه متروک گردید و علویه به عنوان پیشین خود، یعنی شیعه برگشت و بر دیگران، اسم اهل‌سنت گذاشته شد و این اسم تا امروز ادامه دارد[۱۰]. بنابراین، در عصر امام حسین مذهبی به نام «اهل‌سنت» وجود نداشت و مذهب عثمانیه، در این دوران در برابر مذهب علوی و شیعه قرار داشته است. عثمانیه، اصطلاحاً سیاسی و مرتبط با کشته شدن عثمان و حوادث پس از آن بازمی‌گردد. اولین رویارویی فکر عثمانی و علوی، در جنگ جمل در سال ۳۶ق بود که به شکست عثمانیه انجامید. در فکر تندروانه عثمانیه، خلافت سه خلیفه اول مقدس بوده و خلافت امام علی مورد قبول نبوده است؛ اما جریان معتدل آن، در برخی موارد ظاهر می‌شد که با سب و لعن امیرمؤمنان و اهل‌بیت همراه بود[۱۱].

مذهب عثمانی در کوفه

کوفه، مرکز شیعه سیاسی بود و بیشتر آن‌ها از نوع شیعه سیاسی بودند و جمعیتی از آن‌ها، به شیعه مذهبی گرایش داشتند. شیعه سیاسی که خلافت عمر و ابوبکر را مشروع دانسته، آن‌ها را بر امام علی مقدم می‌داشتند، در اثر حکومت رسمی امویان استعداد تبدیل شدن به مذهب عثمانیه را داشتند. همچنین، در کوفه وجود پیروان مذهب عثمانیه در دوران امام علی منتفی بوده است؛ ولی گسترش و تثبیت مذهب عثمانیه در کوفه، از سوی امویان، به‌ویژه معاویة‌بن‌ابوسفیان انجام گرفت. این سیاست امویان، به‌گونه‌ای بود که مذهب سفیانی، هم‌ردیف مذهب عثمانیه شد و هر دو در سرکوب علویان، هم‌هدف بودند. معاویه، به‌ویژه بعد از صلح با امام حسن، برای شیعه‌زدایی از شهر‌های عراق، خاصه شهر کوفه و تقویت مذهب عثمانیه در این شهرها، تلاش زیادی کرد و برای این مقصود، حاکمان عثمانیه‌مذهب را بر این شهرها می‌گماشت و از سیاست تهدید و تطمیع استفاده می‌شد و از عثمانیه‌مذهبان، به‌خصوص در شهر کوفه حمایت می‌شد. سیاست‌های شیعه‌زدایی معاویه در دهه‌های چهل و پنجاه به‌حدی بود که حتی افرادی را که در جنگ‌ها امیرمؤمنان را همراهی کرده بودند، از گذشته خود پشیمان ساخت و مذهب بسیاری از آن‌ها را از شیعه سیاسی به عثمانیه تغییر داد. به‌هرحال، با توجه به سیاست‌های امویان و تحولات سیاسی که در زمینه‌های قبلی در کوفه به وجود آمده بود، شاهد جمعی قابل توجهی از عثمانیه‌مذهبان در کوفه هستیم و همین عثمانیه‌مذهبان بودند که لشکر ابن‌زیاد را در برابر امام حسین شکل دادند.

ب. چگونگی عقاید مردم عراق

در عراق، شهر کوفه از حیث اعتقادی و سیاسی، وضعیت خاصی داشت. شهر کوفه، در پی فتوحات عراق و ایران در سال ۱۷ق ساخته شد. این شهر، همیشه پایگاهی شیعی شناخته شده است. پیشینه تاریخی شیعه در کوفه، نشان می‌دهد که در دوران عثمان که در سال ۲۳ق به خلافت رسید، اندیشه‌های امام علی، به‌خصوص از جنبه مذهبی، در میان مردم کم‌رنگ بوده است؛ بلکه آن‌ها پیرو مکتب خلفا بودند. ازاین‌رو، هرگاه کسی در میان مردم از فضایل امام علی سخنی می‌گفت، از سوی مردم کوفه طرد می‌شد[۱۲]. ظهور و گسترش سیاست‌های تبعیض‌آمیز عثمان، اعتراض‌های مسلمانان، به‌خصوص مردم کوفه را برانگیخت. امام علی موضع میانه‌ای را در میان گروه‌های معترض و عثمان داشت؛ اما با وجود این امر، طبیعتاً مخالفت‌های امیرمؤمنان با سنت‌گرایان و سیاست‌های عثمان، وجود معترضان را به خود جلب کرد. پس از قتل عثمان، با وجود تلاش دو نفر از رهبران معترضان (طلحه و زبیر) که هر یک برای خلافت تلاش می‌کردند، اما اصحاب و گروه‌های یمنی کوفه و دیگران، به سراغ امیرمؤمنان رفتند و به اصرار، او را خلیفه خود انتخاب کردند[۱۳]. با توجه به شواهد و سخنانی که به هنگام بیعت ایراد شد، به نظر می‌رسد که دو گرایش سیاسی و اعتقاد دینی در میان مردم در این انتخاب نقش داشته است؛ ولی به‌طور کلی، این انتخاب، یک انتخاب سیاسی بوده است؛ نه اعتقادی[۱۴]. بیشتر مردم کوفه، گرایش علوی داشتند و معتقد بودند که علی علاوه بر این‌که بر عثمان برتری دارد، هیچ‌گونه دخالتی در کشته شدن عثمان نداشته و حتی در کمک به او از هیچ کوششی دریغ نکرده است و خلافت او با توجه به بیعت اصحاب رسول خدا، اعم از مهاجران و انصار و به‌ویژه بیعت تمامی مردم، یک بیعت کامل و مشروع بوده است. اصطلاحی که برای اظهار چنین اعتقادهایی بیان می‌شد، «دین علی» در مقابل «دین عثمان» بود. بنابراین، از مهم‌ترین موضوعاتی که در نهضت‌های شیعی بر ضد شام و جنگ‌ها در میان آن‌ها رخ داده و نقش مهمی را در برانگیختن دو سپاه داشته، فکر مذهب علوی و عثمانیه بوده است. در عصر امام حسین، مردم عراق یا ساکنان دو شهر بصره و کوفه که مرکزی از قبایل مختلف مهاجر، به‌ویژه یمنی‌ها بودند، از سلطه شام در هراس بودند. مردم بصره که پس از جنگ جمل، بیشتر عثمانیه‌مذهب شدند و شماری شیعه هم در میان‌شان بود؛ اما بسیاری از مردمان کوفه، شیعه‌مذهب بودند. البته پس از صفین، برخی خوارجی‌مذهب شدند. برخی نیز هیچ‌کدام از این دو را نمی‌خواستند؛ همان‌گونه که بنی‌امیه را نمی‌پسندیدند. شیعیان عراق، امیدوار بودند و بر حمایت از امام حسین اصرار داشتند. شاهد این‌که وقتی امام حسن به شهادت رسید، آن‌ها با ارسال نامه‌های متعدد، اعلان وفاداری خود را به عنوان شیعه امام حسین به حضرت ابلاغ کردند و از امام خواستند که به کوفه بیاید؛ اما حسین‌بن‌علی دعوت آن‌ها را نپذیرفت[۱۵].

ج. عقاید و موضع سیاسی مردم مدینه و مکه

شهر مکه که از شهرهای مهم بود، در عصر امام حسین هیچ‌گاه به‌عنوان یک شهر شیعی شناخته نشده است. در این عصر، شهرهای عراق، به‌ویژه کوفه و بصره، اهمیت بیشتری داشتند؛ به‌گونه‌ای که یک‌سوم مردم کوفه شیعه بودند. شماری شیعه نیز در بصره زندگی می‌کردند. بنابراین، شهر کوفه مرکز شیعه را تشکیل می‌داد. مردم مکه و مدینه، به‌خصوص اصحاب، غالباً از امویان متنفر بودند. این‌ها طرفدار خط میانه‌روی قریش بوده و پس از جمل و صفین که شماری از اصحاب در آن از امام علی حمایت کردند، ساکنان مدینه غالباً خط علوی را دنبال می‌کردند و بیشتر آن‌ها پیرو عبدالله‌بن‌زبیر و یا عبدالله‌بن‌عمر بودند؛ با این تفاوت که امامت سیاسی این جمعیت، ابن‌زبیر بود[۱۶].

د. عقاید و موضع سیاسی مردم شام

مردم شام که شامل مردم سوریه، اردن و فلسطین می‌شد، هم‌گی از هواداران امویان بودند. مردم شام با وجود معاویه ادعا می‌کردند که او خلیفه برحق است. وقتی معاویه در حال احتضار بود، آن‌ها به دیدار معاویه آمدند و پس از آن، با یزید بیعت کردند و در این هنگام، یزید اظهار کرد: «وَ أَن البَیعَةَ خَارِجَةٌ مِن آلِ أَبِی سُفیانَ إِلَی آلِ أَبِی رَبِیعٍ؛ گویی بیعت بعد از معاویه، از آل ابوسفیان بیرون رفته، به آل ابوربیع برسد؛ به خدا سوگند! ما به این امر راضی خواهیم بود». سران شام در حضور معاویه که در حال احتضار بود، جمع شدند و در ضمن سخنانی، از علی بدگویی کردند و به بهانه جنگ صفین که ضمن آن بسیاری از شامیان کشته شدند، به معاویه گفتند که اجازه خواهیم داد خلافت به فرزند او برسد و به او گفتند خلافت را در دست پسرش قرار دهد[۱۷].

ه. انحراف عقیدتی و سیاسی عامه مردم توسط امویان

مردم شام خاندان اموی را از سران پیامبر می‌شناختند و از قول معاویه هم نقل شده است که به آن‌ها می‌گفت: «حَشَرَةُ رَسُولِ الله». آن‌ها همچنین، امویان را وارث خون عثمان می‌دانستند. یزید در اولین سخنرانی خود، لباس خون عثمان را بر تن کرد و به منبر رفت و به مردم شام گفت: «نَحْنُ أَهلُ الحَقِّ وَأَصْحَابُ الدِّینِ؛ ما اهل حق، و یاران دین هستیم»[۱۸]. مردم شام و حتی آن‌هایی که در مدینه از امویان پیروی می‌کردند، به‌شدت تحت تأثیر احادیث جعلی در فضایل معاویه و خاندان او قرار گرفته، به علی و خاندان آن حضرت نگاه منفی داشتند. دستگاه اموی از شگردهای مختلفی برای دور نگه‌داشتن مردم از اهل‌بیت استفاده می‌کرد؛ در ادامه، به برخی از این روش‌ها اشاره می‌کنیم.

۱. استفاده از مفاهیم سیاسی دوپهلو

در عصر امام حسین بود که از مفهوم سیاسی دوپهلو برای آرام‌کردن مردم و رسیدن امویان به اهداف‌شان استفاده می‌شد. استفاده از عبارت «جماعت»، یکی از عباراتی است که عبدالله بن عمر در شب بیعت‌گیری برای یزیدبن‌معاویه به زبان آورد و خطاب به امام حسین و عبدالله‌بن‌زبیر گفت: «اِتَّقُوا اللهَ وَارْعَوْا عِظَامَ المُسلِمِینَ؛ تقوای الهی پیشه کنید و بین جماعت مسلمانان اختلاف نیندازید»[۱۹]. این اعتقاد شخصی عبدالله بن عمر، مستمسک بنی‌امیه قرار گرفت و بر این اساس، هرگونه مخالفت با جماعت را به معنا خروج از دین می‌دانستند.

۲. مفهوم بیعت و بیعت‌شکنی

چیز دیگر که در میان مردم این عصر تثبیت شده بود، مفهوم بیعت و بیعت‌شکنی بود. معاویه مفهوم سیاسی شکستن بیعت را که به‌دور از واقعیت بود، به مثابه خروج از دین اسلام در میان مردم تثبیت کرده بود و با این شگرد، اهداف شوم خود را بر مردم تحمیل می‌کرد. مردم نیز این مسئله را پذیرفته بودند و ازاین‌رو، مردم شام و حامیان بنی‌امیه در سایر شهرها، امام حسین و یارانش را خوارجی می‌گفتند. هنگامی‌که عایشه به معاویه گفت: برادرت، عبدالرحمن بن ابوبکر، پسر عمر، عبدالله‌بن‌زبیر و حسین بن علی را تهدید کرده و می‌خواهد آن‌ها را تبعید کند، معاویه در پاسخ او گفت: ای ام‌المؤمنین آرام باش! برادرت از چشم من پنهان نیست؛ اما من برای پسرم یزید بیعت گرفته‌ام و همه مسلمانان هم با او بیعت کرده‌اند. آیا اعتقاد تو این است که بیعتی را که این‌گونه استوار شده، نقض کنم و مردم پیمان خویش را نقض کنند؟ عایشه پاسخ داد: اعتقاد من این نیست؛ اما با رأفت و مدارا با مردم برخورد کن. ملاحظه می‌شود که حتی همسر پیامبر اسلام نیز تحت تأثیر این سیاست معاویه قرار گرفته و شکستن بیعتی را که با زور گرفته شده، جایز نمی‌دانست[۲۰].

۳. مفهوم فتنه

پدیده سیاسی و دینی دیگر که در این عصر در میان مردم بر اثر سیاست‌های بنی‌امیه جا افتاده بود، مفهوم فتنه است. هر کسی در برابر دستگاه حکومتی معاویه و یزید قرار می‌گرفت، با صلاح دینی و سیاسی فتنه‌گر در جامعه معرفی می‌گردید؛ مثلاً مروان‌بن‌حکم با نوشتن نامه به معاویه که در آن می‌نویسد: «إِنِّي لَسْتُ آمَنُ أَنْ يَكُونَ حُسَيْنٌ مَرْصَدًا لِلْفِتْنَةِ وَأَظُنُّ يَوْمَكَ مَعَ حُسَيْنٍ طَوِيلًا»، امام حسین را متهم به فتنه‌انگیزی می‌کند. او در این نامه می‌گوید من دراین‌باره ایمن نیستم که حسین منبع فتنه شود و گمان می‌کنم روزگار تو با حسین طولانی خواهد بود[۲۱]. معاویه وقتی در پی این نامه مروان به امام حسین نامه می‌نویسد، امام پاسخ بسیار تندی برای معاویه می‌فرستد: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ عَتَبْتَ عَلَيَّ وَأَنْتَ أَجْدَرُ مَنْ يُعْتَبُ عَلَيْهِ… وَمَا أَنَا بِطَالِبِ حَرْبٍ وَلاَ بِدَافِعِ سِلْمٍ… وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ بِدُنْيَاكَ هَذِهِ اُبْتُلِينَا وَلاَ بِفِتْنَةِ دِينِكَ هَذِهِ اُخْتُبِرْنَا؛ اما بعد، تو مرا سرزنش کردی در حالی‌که تو سزاوارتر به سرزنش هستی… من قصد محاربه و جنگ با تو ندارم… و بدان که ما به دنیای تو آزمایش نشده‌ایم و به فتنه دین تو آزموده نشده‌ایم»[۲۲].

۴. نظام قبیله‌ای

نظام قبیله‌ای، از ابزارهایی است که در عصر امام حسین بر مردم حاکم بود. رؤسای قبایل و اشراف، نقش مهمی در جهت‌دهی مردم داشتند و همه افراد تحت سلطه رئیس قبیله، به‌راحتی دستور و سخن او را می‌پذیرفتند[۲۳]. در عصر امام حسین یکی از آفات بارز جامعه، همین نظام قبیله‌ای بود که سران قبیله از سوی سیاست‌مداران اموی به‌راحتی قابل خرید بوده، پیروان آن‌ها بدون این‌که از حقایق باخبر باشند، از آن‌ها پیروی می‌کردند. این سیاست، همراه با تطمیع و تهدید، در حادثه عاشورا نقش اساسی در تضعیف قیام امام حسین بازی کرد. ازاین‌رو، عبدالله‌بن‌زیاد با استفاده از روش استبداد و همراه‌کردن اشراف با خویش، توانست کوفه را در سلطه خود بگیرد و مردم را پراکنده کند تا مسلم بن عقیل در کوفه تنها بماند.

پاسخ به یک شبهه

برخی این شبهه را مطرح کرده‌اند که خود شیعیان کوفه امام حسین را به شهادت رساندند؛ زیرا اینان امام را دعوت کرده، سپس به ایشان خیانت کردند. در پاسخ به این شبهه باید گفت: در آن دوران، شیعه به معنای مصطلح امروزی وجود نداشت؛ درحقیقت چهار گروه در کوفه وجود داشتند که از امام دعوت کردند:
۱. شیعیان خالص که در اقلیت بودند. اینان همان شیعیانی بودند که امام را همراهی کردند و به عهد خود وفادار ماندند و در کربلا، به شهادت رسیدند و اگر هم باقی ماندند، قیام‌هایی مانند توابین را به‌وجود آوردند.
۲. شیعیان اعتقادی و سیاسی که از ظلم بنی‌امیه به تنگ آمده بودند.
۳. خوارجی که در کوفه زندگی می‌کردند و در شهادت امام حسین نقش داشتند.
۴. عمال و پیروان بنی‌امیه. این گروه، از دشمنان اهل‌بیت بودند و با حیله و نیرنگ، به اهداف خود دست یافتند. این‌ها امام را دعوت کرده بودند و به‌گواهی تاریخ نقش اصلی را در قتل امام داشتند.

عده‌ای بر این باورند که علاوه بر اهل کوفه، لشکری از شام نیز در کربلا حضور داشت؛ چنان‌که برای این مدعا، شواهدی نیز وجود دارد؛ از جمله از امام صادق می‌پرسند: حکم گریه بر اهل کوفه در روز عاشورا چگونه است؟ آن حضرت می‌فرماید: «عاشورا، روزی است که حسین و یارانش در کربلا به‌واسطه سپاهیان شام محاصره شدند… ابن‌زیاد و عمر سعد از پیروزی لشکر خویش خوش‌حال شدند»[۲۴]. در این زمینه، شیخ صدوق به سند خود این‌گونه روایت می‌کند: «امام حسین به راست و چپ نگاهی کرد و هیچ یاوری را ندید. سپس سر را به آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا! می‌بینی که با فرزند پیامبرت چگونه رفتار می‌کنند… در این هنگام، سنان‌بن‌انس و شمر‌بن‌ذی‌الجوشن به همراه مردانی از اهل شام آمدند»[۲۵]. همچنین، درباره کوفه در روز عاشورا در روایت دیگری از امام صادق آمده است که حضرت فرمود: «همانا بنی‌امیه و گروهی از شامیان که آن‌ها را در کشتن امام حسین یاری کردند، عهد کردند که اگر بر حسین پیروز شدند و خلافت را به دست آوردند، این روز را عید بگیرند و به عنوان شکرانه آن‌ها، عید بگیرند و این برای آل ابوسفیان تا امروز، سنتی شده است»[۲۶]. آن‌ها، بنی‌امیه روز عاشورا را جشن می‌گرفتند و هم‌اکنون نیز وهابیان بر همین منوال عمل می‌کنند. تعداد دقیق سپاهی که از شام در کربلا حضور داشتند، مشخص نیست؛ ولی اسامی تعدادی از آن‌ها به دست آمده است. این افراد در دوره شامیانی که در کوفه اقامت داشتند، بوده‌اند؛ بلکه گروه‌هایی بودند که از شام برای شرکت در قتل سیدالشهدا به کربلا اعزام شده بودند.

شایان ذکر است که برخی هواداران بنی‌امیه برای تبرئه یزیدبن‌معاویه به این شبهه بی‌بنیاد دامن می‌زدند که خود شیعیان، امام حسین را دعوت کردند و خود آن‌ها او را کشتند! این، در حالی است که به گواهی تاریخ در کشته شدن امام حسین و یاران باوفای آن حضرت توسط یزید و عمال او، هیچ ابهامی وجود ندارد؛ مثلاً ذهبی در ضمن بیان حرکت امام حسین به سوی کوفه از خیانت ابن‌زیاد، توسط یزید سخن گفته و می‌گوید…: ازاین‌رو، ابن‌زیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد[۲۷]. ابن‌کثیر می‌گوید: «یزید، عبدالله‌بن‌زیاد را امر کرد که با حسین به جنگ بپردازد و اگر پیروز شد، سر او را برای یزید بفرستد؛ بلکه پیش از آن، هنگامی‌که امام حسین در مدینه بود، ولیدبن‌عتبه از سوی یزید مأمور شده بود که سر امام حسین را به او بفرستد و در برابر آن، هدیه قابل توجهی دریافت کند»[۲۸]. این‌که شیعیان اعتقادی کوفه به همراه شیعیان سیاسی که از ظلم بنی‌امیه به تنگ آمده بودند، از امام حسین دعوت کرده بودند، دلیل نمی‌شود که شیعیان خالص، امام حسین را به شهادت رسانده‌اند؛ زیرا شیعیان خالص، تا پای جان از امام حسین حمایت کردند و برخی از آن‌ها، در راه او شهید شدند و برخی هم تحت سلطه حکومتی ابن‌زیاد قرار گرفتند و نتوانستند از امام خودشان حمایت کنند. علاوه بر این‌ها، در این ادعا که امام حسین را شیعیان به شهادت رساندند، نقیض و ضد عقل وجود دارد؛ زیرا شیعه در این اصطلاح، به معنای پیرو و مطیع است و کسی که با امام حسین جنگیده و پیرو امام حسین بوده و او را به شهادت رسانده، چگونه می‌تواند شیعه امام حسین باشد؛ بلکه هر کسی که علیه آن حضرت شمشیر کشیده، از مصادیق آشکار دشمن اهل‌بیت محسوب می‌گردد. به گفته سعدالدین تفتازانی لعن خدا بر کسانی باد که این حادثه را به‌وجود آوردند یا بر این راه شادمان شدند و یا در این امر، کمک کردند[۲۹].

پانوشت‌ها

[۱]: مدیر گروه ادیان و مذاهب مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.
[۲]: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص ۹۳۴.
[۳]: رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص ۱۰۰.
[۴]: سعدبن‌عبدالله اشعری قمی، المقالات والفرق، ص ۹۰.
[۵]: احمدبن‌حنبل شیبانی، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۷۰.
[۶]: رسول جعفریان، حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه، ص ۲۵۰.
[۷]: محیی‌الدین یحیی‌بن‌شرف نووی، المجموع شرح المُهَذَّب، ج ۱۹، ص ۲۹۱.
[۸]: محمدآقا شهرستانی، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن و حدیث و تاریخ، ج ۴، ص ۴۹۹.
[۹]: همان، ج ۴، ص ۴۲۴.
[۱۰]: علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص ۹۱.
[۱۱]: محمدرضا هدایت‌پناه، جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا، ص ۹۱ و ۹۲.
[۱۲]: همان، ص ۴.
[۱۳]: همان، ص ۱.
[۱۴]: همان، ص ۱.
[۱۵]: رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص ۳۰.
[۱۶]: همان، ص ۳۰.
[۱۷]: احمدبن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج ۳، ص ۴۳۱.
[۱۸]: رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص ۳۰.
[۱۹]: ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۰۱.
[۲۰]: احمدبن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج ۴، ص ۴۴۷.
[۲۱]: ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
[۲۲]: همان، ص ۲۵۱.
[۲۳]: رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص ۳۱.
[۲۴]: علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۰۴.
[۲۵]: شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۴۴.
[۲۶]: همان، ص ۱۱۷.
[۲۷]: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۰۴.
[۲۸]: احمدبن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۹۱.
[۲۹]: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۵، ص ۳۵۵.

لینک کوتاه مطلب : https://hamyar.ofoghandisha.com/?p=61072

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *